میدونم خیلی دوستم داره ولی میگه تو میری میگم نمیرم گاهی تخریبم میکنه گاهی خودخوری میکنه گاهی میگه جونم برات میدم نمیتونم بفهممش
خودش بهم گفت خودتو بزن به مریضی کسی نفهمه بیا بریم منو برد یک شب تا صبح تو ماشین دور از چشم خانوادش باهام حرف زد که عاشقمه
پشتم بهش گرم بود مراقبم بود همه کاری برام انجام میداد
مدرسه ثبت نامم کرد خونه یواشکی خرید وسایل خرید منم کنارش اذیت نمیشدم باباش که فوت شد همه چی ریخت به هم