استارتر من یک مادر جهل سالم
دخترم ۱۱ سالشه
بچه که بود خیلی مریض شد
من توی غربت زندگیمیکنم
بارها بستری شد خیلی اذیت شدم خیلی خون دل خوردم همسرمم دلسوز نبود
خیلی سختی ها کشیدم
چون وضع مالی خیلی توپی نداریم بخور نمیر هستیم
همسرم مدرس دانشکاهه من خانه دار (بخاطر بچم نشستم خونه چون مریض بود)
یک خونه و یک ماشین داریم
واسه همین بچه دیگه ای نخاستم
البته یک دلیل دیگه من این بود خودم از خواهر برادرم خیری ندیدم
بزرگترین دشمن های من خواهرم و برادرم هستن از خداشونه من بمیرم سهم الارث اونا زیاد بشه
همسرمم خیری از داداشش ندیده
حداقل الان بمیرم هرچی هست میرسه به دخترم
لازم نیست این یک ذره هم تقسیم کنه با کسی