سلام خواستم درد دل کنم یک هفته پیش ازپله میومدم پایین نفهمیدم پامو چجوری گذاشتم روپله که پخش حیاط شدم ومچ پام صداداد چنان جیغی زدم شوهرمو صدا زدم بهش گفتم پام شکسته میگفت چیزی نیس خیلی پام درد میکرد خلاصه اومدیم توخونه کلی گریه کردم گفتم منو ببردکترگف پول ندارم بهش گفتم توهیچوقت پول نداری منو برد پیش شکسته بند خانومه پامو دستکاری کرد واونجام جیغ کشید پامو بست اومدیم خونه اماتاصب شاید ۳ساعت خوابیدم ناله زدم نمتونستم تکون بخورم
بگم که من شمال زندگی میکنم واینجا جز،شوهرم کسی ندارم برادرش وخواهرش هس که رفتوامدم نداریم
چن روز قبلش مامانم باداداشم اومده بودن خونمون رفته بودن دریا شوهرمم زنگ زد گف بیان اینو ببرین دکتر من حالم خوب نیس داداشمم اومد منو بردن ازپام عکس گرفتن گفتن قوزک پاش شکسته
دکترگف ترک داشته دستکاری کردین کلاازهم بازشده
پام گچ گرفتن
منم الان یکهفته پام توگچ هیچکی پیشم نیس خودم مجبورم باعصا پاشم براخودم غذا یاچایی،بزارم
شوهرم گف بامامانت برو گفتم توچقد پرویی،وقتی سالمم منونمیفرستی حالا که مریضم میگی برو
شوهرم خیلی،کم کمک میکنه صب،میره سرکاربعدظهرمیاد