اووووو زیااااد
خواهرام
پسرعموم
خالم
سه تا از دوستام
فامیلای دووور که خیلی زیاد
چیو تعریف کنم؟همشون حس و حال اتیشی داشتن فک میکردن پسره یا دختره رو نگیرن میمیرن
تهدید به خودکشی یا دگر کشی و....
همه ناراضی خودشون راضی
بعدش که بهم رسیدن جنگ دعواها شروع شد
خیلیاشون کسی پشتشون نبود که بخوان جدا بشن
پیر و شکسته و زشت شدن بیچاره ها
تعداد کمیشونم جدا شدن و افسرده نشستن یه گوشه خونه