2737
2734

از بچگی توخونه همش جنگ دعوا فحاشی کتک زدن مادرم و گشنگی چقدر درد داشت ظهر گشنه از مدرسه میومدم بوی غذای همسایه تو کوچه میپیچید ومن حسرت به دل میرفتم خونه همون غذای که مادرم با قرض و قوله درست کرده بود رو نمیزاشت بخوریم دعوا درست میکرد و مجبورمیشدیم گشنه کز کنیم یه گوشه نفسمون درنیاد چقدر حسرت یه لباس نو به دلم بود همیشه میرفتم دنبال دوستام کارای خونه شونو میکردم حیاط جارو میزدم که مادرا شون یه لقمه نون پنیر بهم بدن 

💔🥺

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

همیشه بهم میگفت نون بدی سگ بخوره از تو بهتره ومن یه دختر ۱۵ الی ۱۶ ساله که تو اون سن احتیاج به محبت پدر داشتم بخاطر مواد دفتر و مدادی که مدرسه بهم میداد میبر میفروخت 

2731
2740

چقدر شبا سر گشنه زمین گذاشتیم با مادرم و خواهرم چقدر شبا شوری اشکام تو دهنم میومد چقدر ترس و دلهره مدرسه م تموم شد مادرم کارگری سر زمین مردم میکرد با حال مریضش خرج مونو میداد رفتم دانشگاه بزرگتر شده بودم بهش میگفتم دردی نکن آبرومونو نبر به زور شوهرم داد 

کسی که هیچ حسی بهش نداشتم ۱۵ سال ازم بزرگتر مردی بی عرضه و بی مسولیت ناخاسته بچه دارشدم یه دختر که داره میشه یکی مثل خودم میترسم از اینکه داره چیزای که من یه عمر حسرتشو داشتم اینم داره دقیقا همینجوری بار میاد 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687