یه هفتست بچم سقط شده حالم روحی و جسمی خوب نیست شوهرم نبود با خانوادش رفته بود قشم و کیش دو هفته زنگ زدم قبل سقط خونریزی داشتم بهش گفتم نیاز دارم کنارم باشی گفت من پامو خونتون نمیزارم وقتی بیام بیا خونه مامانم گفتم نمیخوام حالم خوش نیست ،وقتی برگشت هم نه زنگ زد و نه اومد و حالم رو پرسید فقط اومد از دم در دخترمو برد خونه مامانش ،مادرم رفت دم در گفت بیا تو حتی ج سلامش رو نداده بود و خیلی بد رفتار کرده بود