فردا قراره باخانواده شوهرم بریم بیرون از شهر شوهرم پیله کرده زنگ بزنیم داداشتو خانمو بچشون هم بیاد داداشم اصلا رفتارش تو جمع دوست ندارم مخصوصا جلو پدرشوهرم که ایراد از عالم و از ادم میگیره و مسخره طرف میکنه داداش منم ی جا ک میاد فقط میخوره اصلا ب خودش تکون نمیده ی کمکی نمیکنه هرچی بهشم میگیم گوش نمیکنه گشاده کلا تو همه چیز تو کار تو زندگی تو تفریح دلم نمیخاد بگم بیاد خیلی لوده بازی در میاره اصلا مامانمم ازش متنفره گردن نمگیرتش نمیدونم ب شوهرم بگم چی ک زنگ نزنه نیاد بهش گفتم باهاشون حرفم شده زنگ نزن که باز خجالت کشیدم بخدا دیوونه شدم ماشینش عین فرغون میمونه اصلا تلاش نمیکنه پله یکشو بکنه دو تنبلللله خسته شدم از دستش دلم نمیخاد ببینمشون زنشم از خودش داغون تره
بهانه ی جدی تربیار آبروت میره خونواده ی منم همینجورن شوهرم خیلی سرکوفت میزنه بهم
وااا حالا خانواده شوهرت خیلی خوبن ارزش داداشت نیار پایین
خانوادت هر چقدر هم بد باشند هیچوقت بدشون رو پیش همسرت و خانوادش نگو
بگو یه روزم با اونا میریم شاید باهم راحت نباشن
بگو یه وقت خانوادت معذب میشن هیچ وقت خانواده ها رو قاطی نکن باهم
بزار هر کسی تو حریم خانوادگی خودش راحت باشه
واقعاا راست میگه خودمم از کاراشون حالم بدمیشه بهش حق میدم همش درحال جنگ هستند و خوردن وتنبل هم هستند بابام اینجوربوده داداش وسطیم بیشتر اینجوره باورت نمیشه دم عروسی بابامو پرکرده بود چرا مادرم و خواهرام میان کمک اگه بدونی روز عروسیم چه جنگی بین شوهرم وپدرم شد شوهرمن کینه ای من فقط دارم تقاصشو پس میدم انشالله سر دختر خودش هم بیاد
اصلا کار به هبچی نداریم رفت و امد دوخانواده زیاد کار درستی نیست خصوصا اگه غریبه باشن اخرش حرف از توش درمیاد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
