ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
گفتم میگه نه میگم این بو چیه میگه تو دیوونه شدی بوی مایع لباسشوییه ولی لباسای خودم ک شست بودم رو بو ...
این حساسیتی که شما داری به خرج میدی باعث میشه تهش جدی خیانت کنه
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."
اعتماد به نفسمو تحت هر شرایطی حفظ می کنم...بینی مو تابستون عمل می کنم... زبانم رو تابستون فول می کنم. برا مهاجرت تحصیلی اقدام می کنم و مارس 2025 میرم دانشگاه(چاینا)
اعتماد به نفسمو تحت هر شرایطی حفظ می کنم...بینی مو تابستون عمل می کنم... زبانم رو تابستون فول می کنم. برا مهاجرت تحصیلی اقدام می کنم و مارس 2025 میرم دانشگاه(چاینا)
منم همینطوری شدم احساس میکنم دیوونه شدم حتی وقتی میره حموم شک میکنم یا میره ارایشگاه با اینک خیلی دی ...
مادرشوهره منو ببینی از شکاکی حالت بهم میخوره نکن بارها به مادر شوهرم گفتم نکن مادر نکن برای خودت بده ..فشار خون داره .قند داره راه نمیتونه بره هی حرص میخوره نکنه رفته بیرون با یکی قرار داده گفتم کی اخه به این شوهرت نگاه میکنه خودت نگاش کن توروخدا ..گوش نمیده حتما مشاوره برو حتما هرچی گیر بدی بیشتر تو شکاکی گیر میکنی ...اتش بس یکو حتما ببین فیلم سینماییه ..
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."