یه بار از سگش ترسیدم،سگ رو زد ،مجبورم هرروز از جلوی ساختمون رد بشم تامنو میبینه یه جوری میشه کلا وامیسته بالبخند نگام میکنه دست از کارش میکشه،یامیره توماشین میشینه من از روبرو که میام گوشی دستشه حس کردم داره عکس میگیره،تا رد میشم پیاده میشه،حس میکنم نگاهش کثیفه ومیترسم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.