2733
2734
عنوان

سوتی بابام تو داروخونه😐

| مشاهده متن کامل بحث + 539 بازدید | 27 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

میخواستی فضا رو قابل باور تر کنی 😂❤️

داشتم قیاس میکردم باهم،موجودات خدارو که همسایتون میگه خوب😕😂

برای سلامتی و تعجیل ظهور آقامون...حضرت عشق.... مهدی فاطمه صلوات.....شمایی که میخونی..🤨 تویی که دعات میگیره و ما خونه خریدیم از دعای خیرت،واسه سلامتی پسرم هم دعا کن😔
2731
🤣🤣🤣پارتنرم خیلی ادم پایه ایه اگه براش تعریف کنم میگه ببیم از نزدیک ببینمش🤣🤣انقدرک جالب بود برام

خدا حفظش کنه برات 

یعنی ما با این همسایه هر روز یه داستان داریم از حرف زدنش بگیر تا رقصیدنش و دعوا کردنش کلا سوژه هست 😂

من میخواستم وکالت بخونم بنده خدا به من میگفت هروقت قاتل شدی باباتو دستگیر کن ببر زندان😂

«اگر جوابتو نمیدم فکر نکن حق با تو بوده و کم آوردم بدون انقدر از شعورت قطع امید کردم که ترجیح دادم جوابتو ندم»
سوتی شما نبوده که خب بالای شما مگه دکتره از کجا باید می دونستم بنده خدا

کلا از این ماجرا گذشته ما با این خانواده داستان داریم من به شدت با این پسره رودوایسی دارم یکبار ادای مامانشو زنداداشو در اوردم پسره متوجه شد😐

«اگر جوابتو نمیدم فکر نکن حق با تو بوده و کم آوردم بدون انقدر از شعورت قطع امید کردم که ترجیح دادم جوابتو ندم»

از گوسفند گفتی و یکی هم مع مع کرد بذار منم یچیز تعریف کنم.


یبار اوایل ازدواجم سوار موتور شدم و تو محلمون داشتیم میرفتیم ، من عقب موتور داشتم واسه شوهرم بلند بلند حرف میزدم،همین که رسیدیم به چند تا هم محله ایامون که داشتن کنار کوچه حرف میزدن موتور افتاد تو چاله منم یهو داشتم وسط حرفام میگفتم به خدا به حرف «به »که رسیدم و افتادیم تو چاله صدام لرزید و رو به مردا گفتم بعععععع ، نمیدونی چجوری با تعجب نگام میکردنا.


شوهرم نمیدونی چجوری خندش گرفته بود






داشتم قیاس میکردم باهم،موجودات خدارو که همسایتون میگه خوب😕😂

😂😂😂😂😂

«اگر جوابتو نمیدم فکر نکن حق با تو بوده و کم آوردم بدون انقدر از شعورت قطع امید کردم که ترجیح دادم جوابتو ندم»
2740
از گوسفند گفتی و یکی هم مع مع کرد بذار منم یچیز تعریف کنم. یبار اوایل ازدواجم سوار موتور شدم و ت ...

واییی خیلی دردناکه😂😂😂😂

من یکبار با کفشه پاشنه بلند داشتم با اعتماد به نفس تو خیابون راه میرفتم وسط شهر یه مغازه بزرگم بود کلی ادم جمع شده بودن اونجا حرف میزدن  منم سیس باکلاسا رو گرفته بودم یهو پام پیچ خورد با صورت خوردم زمین و تلخ ماجرا اونجایی بود که مامانم و عمم جلوتر رفتن و جوری وانمود کردن با من نیستن😂

«اگر جوابتو نمیدم فکر نکن حق با تو بوده و کم آوردم بدون انقدر از شعورت قطع امید کردم که ترجیح دادم جوابتو ندم»
خدا حفظش کنه برات  یعنی ما با این همسایه هر روز یه داستان داریم از حرف زدنش بگیر تا رقصیدنش و ...

ممنونم قشنگ....🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣وااای همسایه اینجور ارزو دارم 

عه بسلامتی عزیزم چندسالته خودت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687