رشته ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده ای کردن و از باد خزان افسردن
دردم از یار هست و درمان نیزهم
دل فدای اوشد و جان نیزهم
در شب قدر از صبوحی کرده ام ، عیبم مکن
سر خوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
که گناه دگران برتو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد ؛تو برو خود را باش
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به رز و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
