اصن نمیدونم باهیچ کلمه ای حالمو وصف کنم
شده تو دلت وذهنت رنج ببری ازموضوعی ولی وقتی میخوای حرف بزنی خالیه ذهنت ونمیدونی چی بگی
قبلنا بعد یه شب بد روز خوب میومد برام ولی الان هیچ به هیچ
داغووون خسته 😢😭
بچه ها اصن نمیدونم چی بگم وباهاتون درد ودل کنم بلکم سبک شم
۳ ساله انتظار میکشم برم خونه ی خودم
۳ ساله فقط لباس خریدم برای جهیزیه ام کلی ذوق پوشیدنشونو داشتم
الان حتی هیچی ندارم بپوشم واون لباسا هم برای توخونه مه اگر بپوشم دیگه نمیتونم بخرم دوران عقد خییلی سخته
شوهرمم دست به هرچی میزنه جز شکست هیچی عایدش نمیشه
خودمون دوتاییم تک و تنها کمکمون که نمیکنند هیچ باعث زحمتمونم میشن حق خودمونو به خودمون نمیدن
من دیگه بریدم کاش فردا دیگه بیدار نشم
خسته شدم ازبس شببا رنج خوابیدم وگفتم فردا دیگه همه چیز درست میشه ونشد
پ ن:حالا گیر به لباس ندین دردای بزرگتری دارم که لباس جهازم توش گمه