مادرشوهرم همش سرزده میاد

درک میکنم ولی متاسفانه وقتی نمیفهمن چیکار باید کرد 

خواهری دوستی چیزی نداری گاهی بری خونش بمونی؟

چقد این مدل ادما رو مخن منم یکی داشتم بهش گفتم اینجوری نیا قهر کرد نمیاد دیگه

وای میدونم خیلی سخته خدا رحمت کنه مادرت. من غیر مستقیم بهش گفتم ک سختمه هر روز مهمون داشته باشم . خسته شدم. گفت یعنی ب ما میگی. گفتم نه شما خونه خودتونه. یعنی حالم بهم میخورد تا در میزد. فکرش کن ایقد استرس میگرفتم و بدم میومد شیرم تلخ میشد بچم شیرمو نمیخورد او لحظه. بعدش ب شوهرم گفتن زنت وقتی ما میایم خیلی قیافش تو هم هست و ناراحته شوهرم گفت چیکار کنه پاشه جلوتون برقصه ؟افسردگی بعد زایمان داره. بچش ۱۲روز بستری بوده . اولین بار بود اینطور طرفم گرفت. مثلا مادرشوهرم میومد میخاس بچه رو مامی کنه یا لباسش عوض کنه دق میکردم. اصلا دسش میزدن میخاسم بیارم بالا. نمیدونم ای چه اخلاق بدی بود داشتم

وقتی میاد شوهرت هس؟

اخی خدا رحمت کنه پدرمادرتونو

خودتو اذیت نکن ازش پذیرایی نکن نهایت ی چای بزار وقت غذاهم اومد خودتو تو زحمت ننداز همونو بزار بخورین

نمیدونم فاز این ادما چیه

عجب!

ب شوهرت بگو

چ رویی داره!

بنظرم ک چن بار اصلا باز نکن بگو قرص خوردم خوابیدم

همسرتون باید بگه خیلی راحت 

عزیزم خدا رحمتشون کنه بگو همسرت با مادرش بگه چتد روز تو هفته کلاسی و نیاد پشت در 

واای دقیقا مثل من اصلا نمیفهمن 

هر کاری هم بکنی اون دیگه متوجه نمیشه

این دفعه که اومد بعد از اینکه شام دادی بهشون ظرفارو جمع کن ولی نشور . بزار بمونه تو سینک بعدم برو تو اتاق بگو امروز  خستم بچم زیاد گریه کرده میرم بخوابم . بعدم برو تو اتاق دراز بکش تا وقتی که برن هم بیرون نیا . دوبار اینطوری کنی خودشون میرن دیگه نمیان

اگر خواهر شوهر داری و میتونی باهاش حرف بزنی با احترام و لحن خوب بهشون بگو که با مادرشون صحبت کنن 

حداقل اگر‌میخوان بیان قبلش زنگ بزنن خبر بدن 

بگو که من دوست دارم‌ مادر بیان خونمون ولی چون شرایطم اینجوریه خیلی خوشحال میشم اگر درکم کنید و یکمی زمان بدید که حالم بهتر بشه 

مدلی که خودت بهتر میدونی اونجوری ناراحتی پیش نمیاد

به همسرت نگو چون ممکنه نتونه مدیریت کنه و تو فشار بیفته