عزیزم حدالامکان اصلا نمیگیم خونه مادرم چیشد حالا مادرم عمل شده بود دیسک دوماه نگفتیم کلا رفتارای مارو زیر نظر داره هفته ای چندبار میرم خونه مادر و... الان چندساله میدونه مادرم مریضه ماهم رفتنی نمیشینیم و از خونمون بیشتر کار میکنیم عوض اینکه دلش بحالم بسوزه با سن کم خیلی کارا میکنم و بچه کوچکم دارم کار نکننی میگه بعضیا خونه مادرشون از در دیوار بالا میرن اینجا رو کردن استراحتگاه تازه نریمم باز میزنگه میگه خونه مادرت رفتن کم افتاده اینهفته هم نیومدید اینجا خلاصه گیر تو گیریم ولی خواهرشوهرام و جاریم میشینن ولو میشن کمه کم ده سال ازم بزرگن اونارو بچه میکنه میگه فلان کار از دستشون برنمیاد گفتم تو شرایط باشن برمیاد