همیشه بگه گوشه ای از سقف نگاه میکرد میگفت هاپو میترسم .منم بهش گفتم نه مامان هاپو خوبه هاپو که ترس ندارم .
حالا دیگه با این هاپو خیالیش حرف میزنم بوس میفرسته .حتی بچه های فامیل هم که نیومده خونمون به اونا هم نشونش میداد .همش به به جا اشاره میکنه .
خدایی منم خیلی ترس برم داشته .