مریم هستم اما بهم می گن گل مریم یه خانم حسابدار یه تیر ماهی خاص که دلش خواهر می خواد🤞🏻 کارشناسی ارشد حساب داری دانشگاه تهران مریما خیلی چیزا رو میفهمن و از خیلی چیزا زود سر در میارن اما به روی خودشون نمیارن چون قلب بزرگی دارن که نادیده میگیره. اگه بدی در حق مریمی کردی و اون جوابت رو نداد فکر نکن که ازت کم آورده یا نتونسته جوابتو بده، اون ازش گذشته چون آرامش که در وجودش داره خیلی بیشتر از کینه و نفرت هست😇
تتلو میگه: در عالم هستی ، من وجود ندارد !! ما تنها ما میشناسیم... خلاااص👑 سُکوت گاد تَرین لِوِل پُختگیه/گࢪگ.بآش.نزآࢪ.نسلت_بسۅزه💯📿 #آࢪزۅ.باش.نہ_خاطࢪه👩🦯 میگن علم بهتر است یا ثروت ولی کتابو مُفتی نِمیدن بِخونی؛)! 🤣💸🙃 یا مثل یه شاه راه برو یاجوری راه برو که برات مهم نیست شاه کیه با الاغ بحث نمیکنن ..سوارش میشن 🤙😹هزارتا رویا کشته میشه تا یاد بگیری زندگی رویایی نیست🦅 بمنچھ رو یاد بگیر تا بتوچھ رو نشنوی نبر صدا تو بالا برام لاتی پُر نشه .فاز عوض کن که منم از اون کانال درام. ایزی ایزی تامام تامام😏 گـاهـے بـایـב باخـت تـا بُرב
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
بشین منطقی باهاش صحبت کن و بگو من گل دوست دارم و از اینکه تو به یادمی و همیشه می خوای با یه چیزی خوشحالم کنی هم ممنونم اما چیزهای واجب تری هم وجود داره که ما باید به فکرشون باشیم
یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
میترسم هم به خاطر اینه ناراحت بشه هم به خاطر اینکه دیگه برام گل نخره
نترس عزیزم
بهش بگو آدم علاوه بر اینکه باید به فکر این خوشی های کوچیک باشه باید به آیندشم فکر کنه بگو همین که به فکرمی واسم کافیه یه شاخه گلم بهم بدی واسه من هیچ فرقی با یه دسته گل نداره چون مهم اینه که تو بهم دادیش
یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨