چقد خواهر آدم می‌تونه پست باشه

نمببخشمشون به حق این روز عزیز دلم میخواد همینجوری دل منو شکستن دل خودشونم بشکنه دیشب چقد پسرم گریه کرد ببرمش خونه ی خاله ش دوتا از خواهرام از وقتی خونه خریدم باهام قهر کردن  سر اینکه یکیشون ده بار اومد خونم دست خالی منم گله کردم پیش مادرم گفتم قرآنی ده بار اومده خونم دست خالی حتی یه بسته شکلات نیاورد با خودش اما تا تولد خواهر زاده شد بهترین کادو رو برای اون گرفت من. نمرددم واسه کادوی اونا پلی بی حرمتی تماموو در حقم کامل کردن چقد ذوق داشتم که اگه برم خونه س جدید خونوادم همیشه میان خونم و کلی عشق میکردیم اما همه شوند باهام دشمن شدن حالا فقط با یکی از خواهران ارتباط داشتم که دیشب با اونم قهر کردم چون گفتم بیاین تعطیلات بریم فلان جا گفت نه دوتا خواهر دیگه راه افتادن دارن میان اینجا با اونا میریم همه دور هم جمع شدن برن شهرستان خونه مامانم خدا می‌دونه پسرم چقد گریه کرد خودمم چقددد گریه کردم همیشه واسشون خوب بودم اما در کمال بی معرفتی بهم بد کردن روز عیدی خییییلی دلم گرفته من خواهر کوچیکه بودم یادگار بابام بودم بابام منو خیلی دوست داشت اگه اون الان زنده بود نمیزاشتم غصه بخورم حتی مادرم می‌تونست به بقیه خواهرام بگه برین از دلش در بیارین همه با هم بیاین اینجا اما فقط زنگ زد یه تعارف سرسری کرد چقدددد احساس تنهایی کردن بده امیدوارم خدا روزای خوب رو زودتر برسونه جالب اینه الان اونا یه کوچه بالاتر از خونه ی ما هستن همه جمع شدن می‌دونم شوهرم تا یه هفته دیگه برنمی‌گرده تک و تنهام دلشون واقعا از سنگه خدا ازشون نگذر ه بمیرم واسه پسرم پسرخاله هاش با همن این تنها ...