من فقط یه دخترم و تا الان شوهرم یک پیاله اب هم برای خودش نیاورده ,کمر درد و پادرد گرفتم تواین سن ,و هر بارم برم خونه مادرم ,کار میکنم ,و غذا میپزم و جارو میزنم ظرف میشورم چون میبینم مادرم کسی رو نداره و نمیتونه ,و بقیه هم فقط بریز و بپاشن ,ونمیتونم بی تفاوت باشم ,و احساس میکنم دنیا ,با من سرمهربانی زیادی داره 😄,خندم میاد بخودم واقعا ,بااینهمه چطوری دوام اوردم ,و با نرمی استخوان اینا,,,و همه هم ازم طلبکارن و من کارهایی رو انجام میدم که به چشم نمیاد ,ولی سنگین ,اما مادرم واقعا گناه داره ,نمیتونم بیخیالش بشم