مادر شوهرم که در واقع نا مادری شوهرمه همش بق و باد داره 😕
انگار قراره ارثیه پدر اونو بخوریم
روز عیدی اومدیم خونشون فقط یه جعبه شیرینی گرفت جلومونو بردش، نه میوه ای، نه اجیلی نه پذیرایی😑😑
الانم خواهر شوهرم طهر زنگ زده بیاین خونه بابا، بچه رو بیارید ببینمش، اومدیم این زن به بهونه داشتن روزه یه کلمه با ما حرف نزده
عصر رفتیم یکم دور بزنیم، پدر شوهرم گفت فلانی با دخترا برو
رو ترش کرد گفت: من اگه بخوام برم خودم پا دارم😳😑
الان پدر شوهرم مرغ خورد کرده برا جوجه کباب، اومد یه عالم پیاز رنده کرد روشون، گفتم پیازش رو اتیش میسوزه، گفت من خودم بلدم تو نمیخواد یادم بدی
اخرشم پدرشوهرم گفت پیازش میسوزه تو قابلمه بپزیدشون😑