من خیلی حسودم ؟
شوهر خواهر شوهرم دوبار تا حالا خواهر شوهرم رو زده بود و خبرش به گوش شوهرم رسید
ما شهر دیگه ایم به خاطر شغل شوهرم و اومدیم امسال عید خونه پدر و مادر هامون که یک شهر هست
تا اینکه خواهر شوهرم و همسرش اومدن خونه پدر شوهرم و همسرم متوجه شده بود داره به خواهرش زیر لب چیز میگه و گفته توی خونه خدمتت میرسم
شوهرم یهو پاشد با چک و لگد افتاد به جون شوهر خواهرش و مچ دستشو گرفت و با لگد انداختش از خونه بیرون خواهر زده ش که کم سن هستند رو هم داد بره با پدرش گفت طلاق آبجی مو میگیرم
بچه ت هم بیخ ریش خودت گمشو بیرون
خواهرش هم پشت شوهرم در اومد
تو این فکر بود برن دادخواست طلاق بدن واسه خواهرش که امروز اومد با دسته گل و خانوادش که از خواهر شوهرم عذر خواهی کرد و حتی مادر شوهرش دست خواهر شوهرم رو بوسید و گفت من نمیدونستم پسرم که ترو زده و خیلی با احترام بردنش
از شوهر منم معذرت خواست شوهر خواهر شوهرم
( شوهر من یکی دوسال بزرگ تره )
الان خیلی یه حس عجیبی دارم مثل حسادت
نمیدونم چرا لجم گرفته
شوهرم با من خوبه و مشکلی نداریم
اما اینکه نمیتونم بهش بگم پشت خانوادت نباش
یا دخالت نکن تو مشکلات شون اذیتم میکنه
خیلی از خانوم ها شوهر شون اجازه آب خوردن نداره
بدون میل زنش
شوهر من اینطوری نیست
حتی بهش گفتم من فلان جا نمیام
گفته من شوهرتم میگم بیا باید بیای منم مجبور شدم برم
لب کلام حرف آخر رو شوهرم میزنه و من اذیتم
از اینکه با احترام و عزت و معذرت خواهی و طلا و گل بردنش حسادتم شد