این بچه خیلی ناهنجار ه .نمی دونم چی دیده ولی در حد یه پسر بیست ساله حتی بیشتر می فهمه
من خیلی از این بچه می ترسم .مواظبم خیلی .وقتی هم میاد نمیذارم با دخترم تنها بشن .میرم سرزده
امشب که با خانواده ش اومده بودن مهمونی .مشغول پذیرایی بودم
یهو رفتم اتاق دیدم افتاده رو دخترم .از رو شلوار
منو که دید الکی گفت داریم دعوا می کنیم .منم گفتم برو بیرون به هر دوشون
بعد رفتن به دخترم میگم .گفت بهم گفت داریم بازی می کنیم .منم توجیه کردمش ولی اعصابم خورد شده