من یه تجربه ی چند دقیقه ای داشتم از مرگ
زمانی که با همسرم بحثم شده بود و شبش ارزوی مرگمو کردم
فقط یادمه ب قدری نفس کشیدن برام سخت شده بود انگار دستای یه نفر روی قلبم بود
و دوتا ادم سفید پوش ک نمیتونستم چهرشون رو ببینم انقدر نورانی بودن ک چشمامو نمیتونستم کامل باز کنم و میخواستن منو با خودشون ببرن و من فقط جیغ و داد میکردم و از مادرم کمک میخواستم
و توی خوابم ب شدت تشنه بودم ولی اون دوتا ادم نذاشتن اب بخورم و از فشار جیغ زدنام پریدم بالا
حس کردم از یه طبقه ی ۵۰۰ متری پرتاپ شدم روی زمین ب صورت افقی 😟