2733
2734
عنوان

موقع زایمان توی بیمارستان مورد آزار کلامی قرار گرفتید؟

| مشاهده متن کامل بحث + 839 بازدید | 57 پست
خدا عاقبتمونو بخیر کنه والا تاپیک رد دیدم و نظراتو خوندم ترسیدم منم زایمان اولمه خدا کنه کادر بیمارس ...

به سلامتی ؛ دلتون را بد نکنید.

بپرسید کدوم بیمارستان بهتره همونجا برید

ببخشید حوصله ندارم تاپیک بزنم اینجا میگم من خودم پزشکم ولی تازه عمومیم و ۱ سال طرحم رفته شوهرم پزشکه اون داره چشم میخونه سال یکه کلا به خاطر درسش زیاد پیشم نیست همش کتابخونس خودمم میخواستم اصلاً طرح نرم چون تو علوم پایه خوب شدم ولی بعد حامله شدمو خودمم تنبلی کردم نخوندم فعلا دارم طرح میرم مادر شوهرم متخصص زنانه که شوهرم هی میگفت من میترسم و فلان این ۷ ماه رو رفتم پیش مادر شوهرم یکم یعنی خب میخوام دیگه شر طرحم بکنه به خاطر همین به خودم فشار میارم و کلا شرایطم طوریه که هر ۲ هفته حداکثر باید برم و یه بارم نزدیک بود نینی بیاد که اصلا داغون شدم خانواده خوبین واقعاً دوستشون دارم و حالا الان هر چی بگم بعضیا فکر میکنن دروغه ولی برادر شوهرم رادیولوژیسته اون مدام یعنی خودشون ۶ ساله ازدواج کردن اما قصد بچه ندارن ولی خب اونم دقیقاً بعد از اون اتفاق که برام افتاد قبلش هر دو هفته می‌رفتم سونو خودش همش هی قربون صدقه نینیم میره ولی الان دیگه هر هفته اگه هم خودم نرم هی زنگ میزنه تهش می‌بردم ازم یه سونو میگیره بچه‌ها الان مادرشوهرم گفته واسه زایمانم خودش میاد خب منم واقعاً قبل اینکه عروسشون بشم استادم بود واقعاً من نسبت به بقیه استادام اون موقع خیلی‌ دوستش داشتم و با سواد بود الان چکار کنم برم پیشش؟؟؟ نگاه کنید تا الان هم اون هم برادرشوهرم همه جامو دیدن جاریمم واقعا خیلی‌ خوبه که بگید نمی‌دونم جاریت خوشش نمیاد خیلی‌ میگه عزیز زن عمو و اینا و زنده صادقیه یعنی دیگه چیزی نمونده ندیده باشم چکار کنم 

من سزارین کردم تو بیمارستان دولتی    از همه چیز راضی بودم   فقطططط موقعی که هنوز بدنم ...

متنفرم از اینکه وقتی سوالی میپرسی که چون خودشون درسش خوندن بلدن زورشون میاد بقیه بلدنیستن میپرسن 

نی نی یارشب ناجوانمردانه سه کابری من ترکوند و با کابری قدیمی یکی دیگ تاپیک زدم جواب خاستم اونم ترکوند حلالت نمیکنم☺️ تاپیکم سیاسی نبود حتی دعوام نشد به فرضم ممنوع بود حذف کرد اعتراض کردم بدون جواب کابریم ترکوند. کابری دومم با عصباینت اومدم ترکوند جوابم نداد  کابری فامیل اومدم فقط گفتم چرا حتی توهینم نکردم  گفت با مدیریت صحبت کنین اونم ترکوند. 🙂
2731
خدا عاقبتمونو بخیر کنه والا تاپیک رد دیدم و نظراتو خوندم ترسیدم منم زایمان اولمه خدا کنه کادر بیمارس ...

راستش من همه خانوادم ببمارستان دولتی زایمان کردن 

بجز بخش زایمان طبیعی اجباریش که اکثرا اخرای دردشون مجبور به سزارین شدن نقطه ضعف دیگه ای نبوده  

کادر درمان محبت داشتن همگی وظیفشون رو انجام دادن کامل حتی کلی خاطره خوب دارن

فقط مادربزرگم که اخرین بچشو ۳۰سال پیش دنیا اورده میگه پرستاره بهم میگفت چرا پنج تا بچه اوردی چخبرته مگه 😂🤣

یه نکته هم بگم به همسرت و مادرت بسپر اگه درتوانشون هست به پرستار و مامایی که پیشته شیرینی بدن محترمانه اون مدت که بیمارستانی برات راحت تر میگذره احتمالا بیشتر هواتو داشته باشن 

ببخشید حوصله ندارم تاپیک بزنم اینجا میگم من خودم پزشکم ولی تازه عمومیم و ۱ سال طرحم رفته شوهرم پزشکه ...

استرس نداشته باش دیگه خودت پزشک میدونی این چیزا بین پزشک و مراجعش معنی نداره 

اگه از سواد مادرشوهرت مطمئنی بسپر به خودش عملتو نگران نباش اصلا زشت نیست

ببخشید حوصله ندارم تاپیک بزنم اینجا میگم من خودم پزشکم ولی تازه عمومیم و ۱ سال طرحم رفته شوهرم پزشکه ...

من که خوشم نمیاد؛ مگه دکتر قحطه رفتی پیش برادرشوهر 

الانم که مادرشوهرت سر زایمان بیاد. اگه میخوای طبیعی بیاری اصلا مادرشوهره نباشه اگه سزارینی باز بد نیست

براتون دعا میکنم، کامنت بزارین تاپیک دعام🦋
من که خوشم نمیاد؛ مگه دکتر قحطه رفتی پیش برادرشوهر  الانم که مادرشوهرت سر زایمان بیاد. اگه میخ ...

جاری های من پرستارن

بعد همه ی فامیل آمپول ها و سرم هاشون را میدن به اونا

ولی من اصلا روم نمیشه

در مورد  پزشک خوب تجربه ی فامیل خیلی نزدیک ندارم 

نمی دونم.

دیشب خونه پدر شوهرم بودیم چون روز قبلش یکم وضعم خوب نبود مادر شوهرم گفت پیشمون بمون خودم حواسم بهت هست یه دفعه دردم گرفت بعد سرمم گیج رفت یه دفعه نزدیک بود بیفتم که پدر شوهرم اون نزدیک بود سریع گرفتم بعد دراز کشیدم و خودشم پزشکه ارتوپده دیگه یکم ماساژم داد و دو تا آمپول زدن بهمو و یه سرمم زد مادر شوهرم خونه نبود بیمارستان بود یکی از مریضاش موقع زایمانش بود رفت فقط من و اون بودیم بعد یکم نیم ساعت گذشت بهتر شدم ولی بازم خوب نبودم دیگه اصلاً اونم بیچاره نگران بود به برادر شوهرم زنگ زد گفت که حالم بده شده میاردم مطب تا ازم یه سونو بگیره دیگه سونو ازم گرفت نگرانیش رفع شد خیلی‌ وقته منتظره نینین نینیم پسره خیلی‌ دوستش دارن ولی شوهرم اصلا می‌دونم دوستش داره ولی خیلی‌ خانوادش بیشتر حواسشون بهم هست تا اون

 مامان بابام یه جای دیگن یه داداشم دارم که اونم پزشکه ولی دانشجویه سال ۶ یه سال دیگه داره همشون خیلی نینیم رو دوست دارن ولی اصلاً مامان بابام خیلی‌ درگیرن داداشم با وجود این همه درسو شیفت ازشون انتظاری ندارم یه بار اومده بود خونمون وای اصلاً اون روز داشتم غش می‌کردم از درد و اینا که یعنی اصلاً فکر نمی‌کردم اولش میترسیدم بهم دست بزنه چون هنوز پزشکیش کامل نشده دیگه اونم یکم آمپول و دارو و اینا رو بهم داد بعد من چند تا داروشو گفتم که نه و چرا درس نمیخونی اینا رو نباید بهم بدی میخوای چیکارم کنی دیگه هیچی یه بار یعنی دردم اومده بود دیگه اینم این وسط دارو اشتباه بود یه دفعه صدام رفت بالا دیگه بیچاره ترسید و انقدر یعنی قشنگ دو شب پیشم بود با وجود اینکه حالم خوب بود 

الان واقعاً نمی‌دونم واسه زایمانم که به احتمال ۹۰ درصد طبیعیه پیش مادر شوهرم برم یا نه؟

بچه‌ها نه خودم می‌دونم اینا رو که وضعیتم چطوره اصلاً واقعا برای مهم نیست فقط بعد اون دفعه که نزدیک بود سقط بشه دیگه خیییییلللیییی زهره ترک شدم ولی خب نگاه کنید به هر حال هر کاری بکنم تهش تو فامیل میپیچه خیلی‌ به نظرتون کار بدیه یا نه مثلاً من رفته بودم پیش یکی دیگه سونو بعد مادر شوهرم و برادر شوهرم و کلشون نگران چی شده و اینا بعد دیگه رفته بودن پیش دکتر ازشون پرسیده بودن چطوره وضعم اگه انقدر این کارو نمی‌کردن اصلاً نه پیش مادر شوهرم نه پیش برادر شوهرم نمیرفتم پیش یه دکتره دیگه میرم مادر شوهرم زنگ میزنه بهش که چی شد اصلاً دیونم کردن شوهرمم اصلاً هیچی نمیگه که مامان چیزی نیست و نمی‌دونم اینا هیییچچچییی تازه بدتر بهشون استرس میده که خانمم اینطوری شده بود و کل خانواده شون رو استرس میگیره مامان بابای خودم بهشون بگم دیگه همون تموم میشه دیگه پیگیر بشن که چی شد نه

با این وجود چکار کنم خیلی‌ آبروم میره نگاه کن کنید خانواده خودم فامیل بابام تعدادشون خیلی‌ زیاده و یه دید قدیمی دارن بعد خیلی‌ آدم هایین که هر جا بشینن حرف میزنن به نظرتون این کارشون بعداً خیلی‌ اذیتم میکنه یا نه 

نگاه کنید قبل از اینکه ازدواج کنم کل خانوادش استادم بودن عموش زن عموش باباش و مامانش و اینا که همشون پزشکن و از فیزیوپات و اینا باهاشون داشتم واقعاً به شدت درس خوندن و مسئولیت پذیر و حتی مثلاً مادر شوهرم شاید باورتون نشه یکی از مریضاش دردش گرفته بود و خانوادش نمی‌تونستن برن پیشش با مادر شوهرم تماس گرفته بود مادرشوهرم خودش رفت پیشش و زایمانش هم پیش اون بود و بعد من رفتم بیمارستان فکر کنم شیفت بودم یادم نیست دقیق ولی یه چیزی بودم اون شب بعد من تو اورژانس بودم دیگه یکم سرم خلوت شد رفتم معاینم بکنه مادرشوهرم بالا سر مادره بود من رفتم پیشش معرفیم کرد بعد واقعاً مادره انقدر دعام کرد و تنها حس خوب پزشک بودنم همینه که حال مریض خوب میشه لبخند میزنه حتی تشکرم نکنه از ته دلم خوشحال میشم که خیلی‌ خوبه با ۷ سال درس خوندنم دارم یه کارایی می‌کنم 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز