2737
2734
عنوان

موقع زایمان توی بیمارستان مورد آزار کلامی قرار گرفتید؟

| مشاهده متن کامل بحث + 832 بازدید | 57 پست

بچه‌ها یه چیزی من تقریباً چند تا شیفت توی یه منطقه محروم برداشتم بعد تقریبا اوایل طرحم بود یه ۲ ماه بود میرفتم که یه شب یه مادر باردار اومد و بچه‌ چهارمش بود ۳۹ هفته بود این مکان که میگم درمانگاهی بود که خیلی وسایلش بد بود بعد مادر شرایطش بد بود امکان انتقال هم نداشت که بفرستمش بره بیمارستان اون موقع که اومده بود ۲ سانت بود انقدر درد داشت خیلیییی شدید منم بیماری نداشتم که ویزیتش کنم دیگه رفتم سراغ این مادر و خیلی‌ حواسم بهش بود کلی ماساژ و اینا خودش بعد زایمانش گفت که خیلی‌ بعد این کار درداش کمتر بوده تقریباً ۱ ساعت بعدش فول شد و ۲۰ دقیقه بعد بچش طبیعی اومد و بخیه براش زدم و تموم شد بعد که دیگه شرایطش استیبل شد اصلاً دیگه تموم شد بعد تازه مادر داشت بچه رو میدید که خانوادش و پدر اومده بودن و اصلاً نمیدونستن چکار بکنن پدر می‌گفت من فقط فکر کردم سرم بزنه تموم میشه اصلاً فکر نمی‌کردم بیچاره ها هیچی برای بچه نیورده بودن یعنی صفر دست خالی اومده بودن مادر رو ببرن دیگه خیلی‌ شانس داشتم روز قبلش واسه نینیم اون موقع معلوم نبود پسره یا دختره یه دست لباس گرفته بودم رفتم ماشین اونا رو آوردم و خانوادش بهش پوشوندن و تموم شد من تموم شد کارم دیگه سوار ماشین شدم اومدم خونه اصلاً منی که شبا ۵ ساعت به زور میخوابم ۶ ساعت خوابیدم دیگه شوهرم اومد دید من خوابم فکر نمی‌کرد اصلاً من انقدر خوابیده باشم اینم یادم رفت مادر وسط درداش با پاش محکم خورد تو دستم داشتم استتوسکوپ رو میذاشتم رو میز که اینطوری شد یعنی تا ۲ روز اصلاً فقط لمس میشد خیلی دردم میومد 

نمی‌دونم این اتفاقی بود که برام افتاد که به دفعه صدای گریه بچه اومد و ماد درداش تموم شد شاید چند وقت دیگه نظرم عوض بشه برم سزارین کنم 

ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



2742
عجیبه برام  شما پزشک باشی و این ها دغدغه ات باشه  ببخش منو

عزیزم فامیل بابام یعنی به شدت اذیتم میکنن  خودم برام مهم نیست ولی مامانم خیلی‌ اذیت میشه با بابام خیلی‌ ناراحت میشم خیلی‌ حسودی بهم میکنن ولی خب واقعاً نمی‌دونم چرا من چیزی واسه حسودی کردن ندارم من کل زندگیم اصلاً شاید سالی ۳ بار از خونه بیشتر نمیومدم بیرون ۴ سال دوران کنکورم همین طوری گذشت از دبستان فقط فکر درس بودم اونا همش هر چی عروسی بود همه چی بود می‌رفتن مسافرت هر سال من فکر کنم اصلا قبل اینکه مدرسم تموم شده به زور ۴ تا مسافرت ۳ چهار روزه رفتم بعدش رفتم دانشگاه توی این ۷ سال مامان بابام دانشگاه تهران قبول شدم یعنی هر چیزی نیاز بود برام خریدن من حتی تو خوابگاه اذیت بودم بابام خیلی زحمت کشید تا تونست یه خونه برام بگیره خیلی‌ برام زحمت کشیدن بعد از اینکه ازدواج کردم تازه فهمیدم زندگی کردن چیه واقعاً زندگی من چیزی نداره اونا خودشون کلی کیف کردن هر چی لذت بود رو بردن واقعاً چرا اینقدر اذیت میکنن دیگه خودشون خب به نصفشون یا کمتر لیسانس گرفتن دیگه هیچی من بیچاره حسرت تمام اون دورانو دارم اونا هیچ حسرتی ندارن به مامان بابامم میگم اصلاً مهم نیست ولی خیلی‌ اذیتشون میکنن هی حرفای چرت و پرت میزنن منم خیلی‌ روی اینکه کسی بخواد مامان بابام رو اذیت کنه حساسم فقط هدفم اینه اذیت نشن

روشون کار بکنم بگم اصلاً مهم نیستن به نظرت درست میشه ؟؟فقط واسم مهم اینه که مامان بابام دیگه اعصابشون خورد نشه نمی‌تونم به اونا بگم که از این حرفا نزنید بدتر میکنن فقط رو مامان بابام میتونم اثر بذارم 

2740
راستش من همه خانوادم ببمارستان دولتی زایمان کردن  بجز بخش زایمان طبیعی اجباریش که اکثرا اخرای ...


پستتونو دیدم امیدوار شدم البته بیمارستانم جزوه بیمارستانای خوبه ولی میدونین که ادم نزدیک زایمان خیلی استرس میگیره و به همچی فکر میکنه انشالله که خودتون و خانوادتون سلامت باشید ❤

لایکم نکنیییییییییید لایکم نکنیییییییید  🚫کاربری قشنگم سر یه داستان منطقی ترکید 😓متاهل و متعهدم درحال یادگیری زبان انگلیسی اگ توصیه و یاکتابی بهم معرفی کنی که بیشتر پیشرفت کنم دوست خوب من میشی😗عاشق ورزش و یوگام و چیره دست در میکاپ و شنیون برای سلامتی پرنس کوچولوم اگه دوست داشتی یه صلوات بفرست بهم بگو تا برات حمد بخونم 💟اسم کاربریم از اسم آنتوان لاوازیه گرفته شده یه دانشمند فرانسوی 💓تاریخ ۱۴۰۳/۱/۱۱پسر قشنگم دنیا اومد و بهشت رو به زندگی من اورد 😗

بچه‌ها ولی لطفاً حواستون به خودتون باشه خیلی از بیمارا که دیدم فقط اگه یکم زودتر پیگیری کرده بودن و مراجعه کرده بودن خیلی‌ راحت تر بود هم برای خودشون هم برای ما سریعتر هم بهبود پیدا میکردن خانم های باردار یه بار در ماه حتماً پیش پزشک برید من خودم رو میگم من خودم حالا اون اوایل خیلی یعنی اصلاً باور نمی‌کردم باردارم و یه کارایی می‌کردم که الان که فکر میکنم از خودم میترسم مثلاً ۴۸ ساعت شیفت پشت سر هم اونم مدام بیمار داشته باشی و بعد هم اذیت شدم الان که فکر میکنم واقعاً ارزشش رو نداره مثلاً بعد این کار قشنگ یه روز کامل افتادم اصلاً کل افراد خانواده خودم و شوهرم از شدت استرس نمیدونستن چکار کنن دیگه یه بار دیگه هم کردم که واقعاً خدا خیلی دوستم داشت نینیم الان سالمه لطف کنید ولی الان انقدر حواسم هست و حس مادری پیدا کردم هنوز ندیدمش ولی عاشقشم اون اولا اصلاً این حس مادری رو نداشتم حواستون به خودتون باشه حتماً پیش پزشک برید یه مادر باردار اصلاً من خودم یعنی مادر شرح حال میگفت من هنگ بودم هر چی میگفت اصلاً میگفتم مگه میشه پیش خودم توی ۷ ماه بارداریش فقط ۳ بار مراجعه کرده بود درمانگاه پیش پزشک عمومی بعد اون روز دوباره رفته بودم اون منطقه محروم دیدم که همون مادر اومده و زایمان کرده بچش ۷ ماهه به دنیا اومده وزن بچه ۱۳۰۰بود الان باید وزن گیری کنه حداقل به ۱۸۰۰ برسه بعد بچه مرخص شه واقعاً لطف کنید اتفاقی براتون خدایی نکرده میفته پیگیری کنید تا خدایی نکرده بدتر نشه 

اره کیسه آلمو پاره کردن بعد گفتن پاشو ورزش کن منم از تخت پایین اومدم یه ماما بیشعور اومد گفت چیه زیر پات دریاچه درست کردی بعد همونم بچمو دنیا آورد هی میگفت چیه بلد نیستی زور بزنی تو که بچه دومته یه پات اندازه منه و....خیلی چرت و پرت میگفت روحیمو کامل باختم

...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687