واقعا خستم ب حدی عصبیم که دیگه نمیفهمم قراره چیکار کنم شوهرم یه روز خوش نزاشته برامون همین دیشب الکی الکی از جای دیگه عصبی بود سر من خالی کرد و بعدشم رفت باباشو ببره تا جایی .یه سره داریم بحث میکنیم همش بهم دروغ میگه و حرصم میده تهش میگه تو روانی یه دختر کوچولو دارم و الانم باردارم گاهیی فکر میکنم کاش ی جایی داشتم چند روز تنها برم بمونم مغزم خسته از حرفای ناجور شنیدن
باهاش سرسنگین باشین نذارید عادت کنه به بی احترامی
اینجوری که نمیشه گفت حق با کیه. ولی من توی بارداری هام خیلی حساس و زود رنج و در عین حال عصبی میشم. اگر من بودم قطعا تقصیر من بود. الان میخوام باردار بشم باز فقط نگران همینم
چقد منی چن روزه جنگ اعصاب راه انداخته ی دختر دارم یکی هم باردارم اخرین دعوامون یکساعت پیش بود الان بخاطر حرص دادن بمن رفته پایین پیش مامانش
برا من پیش مادرش رفتن مهم نیست چون انقد خانواده گندی هستن که حد نداره میدونم اونجام خوشی نداره ولی از حرص دادناش خستم دیگه نمیدونم چیکار کنم فقط میخام برم یجا چند روز هیچکس و نبینم حتی دیگه حال نگه داشتن دخترمم ندارم چون اعصابی برام نمونده ب جا اینکه اون درکم کنه بگه بارداره حرصش ندم ولی روز ب روز نفهم تر میشه
نکن من کردم ب خودم برگشت الان دیسک کمرم
الان رفلاکس معده ام
هیچیشون نمیشه
روز ب روز خوشبختتر
از ۲۵ ام تاهمین امروز ببین چن روزه توخونه حبسم
ازصب گریه کردم دوساعت خودمو زدم تا برد ۱تومن وسیله خرید
بخاطر رفلاکس چن روزه نون خشک میخوردم
یبوستم
گفتم انجیر خشکم بخر نخرید
همش دردغ میگ
همش پشت خانواده اشه
عصبی
زودجوش
دست بزنه
تو ۲۵ سالگی پیرم کرده
یکبارم خودکشی کردم
هیچکس هیچیش نمیشه
ب دخترت رحم کن همین
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
