سلام خانوما
تاپیک قبلیم گفتم ک یه خلاصه بگم(جاریم بهم اس داد گف میرین هتل جشن و موسیقی زنده هس حدودا ۲ تومن کلا میشه ما میریم بهش گفتم وایسا ب شوهرم بگم بعد شوهرم از خاب پاشد کلی با ناز و محبت بهش گفتم بریم؟گف نه اصلا قبول نکرد و گف ۲ تومن بدیم اونجا مسخرس خب میریم بیرون غذا میخوریم تازه خوانندشم معروف نیس ک خلاصه هی بهونه آورد منم ب جاریم اس دادم ک نمیایم یه ذره دعوام کردم با شوهرم)حالا از اون شب ک ۳ روز گذشته کلا شوهرم محبتم میکنه بهم اصلا حالم بااهاش خوش نیس.اولین با بارمه اینجوری شدم چیکار کنم بنظرتون؟شما بودین چیکار میکردین.؟اصلا یجورایی دلم شکسته باهاش کم حرف میزنم اصلا شوخی نمیکنم شدم ی آدم دیگ.خودمم اذیت میشما ولی چ کنم هی میگم پیش جاریم خیط شدم آخه پایین خونه ماست بهم گف وای صداتون اومد دعوا نکنین کاش نمیگفتم بهت😟منم لجم گرفت پاشدم اهنگ باز کردم صدای باند بردم بالا ک مثلا دعوا نبود ولی ب شوهرمم گفتم گفتم ک خیطم کردی پیش جاریم هم دلم میخاس برم هم نمیخواستم پیشش کم بیارم.البته اینم بگما شوهرای ما چون کمی خساست دارن باید واس همچین جایی یک ماه وقت بذاری قانعشون کنی تا بیان.جاریمم بد کرد چون خودش قشنگ میدونم ک رفتن ب هتل واس شام حرفشو با شوهرش قبلا زده و ب من یهویی گف😒ولی خب خلاصه افتادم تو دامش و الانم ک الان از شوهرم ناراحتم.شما مثل من شدین؟چیکار کنم راه حل بگین.حتی دیروز خونه یکی از فامیل های دور مامانم ک خوشش نمیاد باهام اومد فک کنم واس بدست آوردن دل من