خاطرات ترسناک

وای نه

من خدارو شکر دیگه راحت شدم

البته نمی‌دونم

تقریبا هرروز هم اسفند دود میکنم

تو صحبت های یه شیخ دیدم می‌گفت اسفند نیروهای اهریمنی رو دور می‌کنه

یه چندتا کار دیگه هم گفت که من اصلا گوش نکردم

مثلاً نمی‌دونم فلان سوره ای رو به اب بخونی و بپاشید چهار گوشه خونه

ولی من نکردم چون یه بار تا اومدم بخوابم یه عالمه وزن روی خودم حس کردم 

بعدش هرچی دعا و سوره بلد بودم خوندم یکی یکی وزن ها قشنگ فهمیدم از روم برداشته شد

ولی یه وزن نه

هرچی خوندم اون نرفت

بعدشم تو یه حالتی قرار گرفتم که انگار بیدار بودم ولی یه جای تاریک و بدون گوشه 

قدرت هیچ کاری رو نداشتم

به محض اینکه همسرم در اتاق رو باز کرد تونستم چشمامو باز کنم

به هرحال چون اون وزن آخری از روم برداشته نشد فهمیدم اگر بخوای دعایی به گوشه های خونه بخونم یا وصل کنم به ضرر خودم تموم میشه و آسیب میبینم

آره آره فک کنم همین بود

خورانو یک چیز کوچیک تر هستش

وا خب عزیزم نخون

ترسناکه دیگه

میخواستم اول بنویسم کسی نمیتونه تحمل کنه نخونه

باز گفتم آخه این تایپیک کلا ترسناکه هرکس بیاد نمیترسه 🤚😑😁

چق هزینه کردی برا سیداینا

من فکرکنم اون زمان بالای ده میلیون هزینه کردم ولی نتیجه ی خاصی ندادن😐(البته بجز امام رضا سید احمد)

یکی از سیدا گف یک ماه فقط غذای بی روغن بدون هیچ ادویه بخورم

حق نداشتم جز سه نوع غذا چیز دیگه ایوبخورم حسرت یدونه پفک لواشک...همه چی رودلم موندتا میخوردم سریع جن زده میشم مخصوصا مواقعی که ترشی پیازمیخوردم بی نهایت اذیتم میکردن میگف تواینه هم حق نداری خودتو تااخر عمرببینی فقط در حد یه نگاه خودتو اینه ببین حق نداری غذای فاتحه دار یا شب مونده بخوری من هنوزم اینارورعایت میکنم

نه بابا

من کسی رو نیاوردم چون تو خواب اذیت میکردن فقط بعد یه مدت هم دیگه نفهمیدم اذیت کنن

همیشه هم قرآن میزارم بالای سرمون

زودتر از شوهرم از خواب بیدار میشم

نمک چاقو بزارکنار سرت خیبی تاثیر داره برارفع جن

میترسم

همین قرآن برامون بسه

عمم هم می‌گفت چاقو بزار

بابا بزرگ خدا بیامرزم دعانویس بود

بابا و عمه هام یه چیزای کمی از این چیزا بلدن