منم بختک میاد سراغم
اولاش که شوهرم خونه ساخت چون قبلاً زمین باغ بوده انگار ما اومدیم تو محل زندگی اونا
بعد وقتی داشت میساخت من همش خواب میدیم شوهرم بهم خیانت کرده
نگو اونم همین خواب هارو میدیده
بعدش هرجور بود اومدیم سر خونمون
هرشب منو اذیت میکردن تو خواب
وقتی شوهرم نبود
وقتی اون میومد میرفتن
هرچی هم بیشتر قرآن میخوندم بدتر میکردن
این آخرا که دیگه همش عصبیم میکردن تو خواب
یه بار تو چهار مرحله از خواب افتاده بودم مثل جسد حتی صدای زنگ گوشیم بالا سرم رو نفهمیدم
تو خواب یهو از این مرحله به مرحله قبلی کشیده میشدم انگار بعد که کامل بیدار شدم دیدم شوهرم روی پله ها. داره میاد تو خونه
به اون که گفتم فقط یه کلمه پرسید تو بیداری هم اذیتت میکنن یا فقط خواب