نمیدونم از حرفای مامانمه که هی میگه باباتو دوست ندارم یا چی مثلا بهم چیزی که میگه باهاش دعوام میشه خیلییی دلم میشکنه و بهم برمیخوره و قهر میکنم و دیگه سمتش نمیرم بعد خالم اینا همش میگن اره مهتاب تو اصلا بابایی نیستی مامانمم میگه نباید اینجوری باشی بلاخره باباته انگاری چیزی که برا من خیلی بزرگه از نظر اونا خیلی کوچیکه و مامانم میگه من چیزی بهت میگم انقدر بدت نمیاد ولی از بابا چرا الانم میگه زشته همه خاله فهمید تو پدری نیستی
به نظرتون آبروم رفت؟
منم نمیدونم چرا
شاید بخاطر اینه ک مامانم همیشه میگفت بابات ازت بدش میاد هربار دلم میشکست🫤
چه حوصله ای دارید که اینقدر به حرفا آدما اهمیت میدید
+ فلانی بابایی نیستی؟ ×چه فرقی برای شما داره؟
مامانت با آین رفتارش باعث میشه وقتی سنت بالاتر رفت از خود مادرتون هم بدت میاد
مامان ما هم همین بود اینقدر بی عرضه گی بابام رو می‌کوبید سرش و پیش ما خارش می‌کرد از بابام بدمون میومد
الان که سنی آزمون گدشته حتی ازمامانمون هم بدمون میاد
پدر همیشه پدره عزیزم حتی اگر خوب نباشه
الهی سلامت باشند بازم تا هستند قدرش رو بدون
به حرف وفکر دیگران هم اصلا اهمیت نده
من خودم پدرم ستون خانواده مونه و پشت همه مون بهش گرمه و خیلی مهربونه و برام بهترینه
خدا همه پدرها روسلامت حفظ کنه💚🤲
معمولا ادما وقتی از چیزای کوچیک ناراحت میشن که انتظار شنیدنشو از طرفشون ندارن،،،، شاید درمورد شما هم همینجوری باشه،،، تو همه خانواده ها بحث و دعوا هست،،، ولی ته دلتو نگاه کنی میبینی باوجود دلخوری حاضر نیستی خار ب پاش بره
