از حماقت خودم به شدت حالم بهم میخوره
خاک تو سرم
بعداز زایمانم دندونم خراب شد 8تومن خرجش بود شوهرم میخاد ماشین بخره چون گرونه من گفتم فعلا دندونم درست نمیکنم. تا ماشین بخریم ک خاک تو سرم با این احمقیم ک فکر میکنم اینجوری محبت میکنم درحق زندگیم این محبت نیست اوج خر بودنه
من مربی پته دوزی هستم صنایع دستی کرمان
حدودا 15م برا خودم جمع کرده بودم گفتم برم لپ تاپ بخرم بقیشو هم چک بدم ک اقساط شوهرم بپردازه
یکی دو هفتس بهش میگم بریم بخریم میگه نه الان لپ تاپ چ نیازی داری میخواهیم ماشین بخریم
یعنی از خیلی چیزام زدم ک ماشین بخریم
عیدی حتی یپوست تخم ما نخریدیم
بعد دیروز زنگ زده بمن که من مادرمو میخام بفرستم با خرج خودم مشهد
خواهرشم میره ک اون خرجش پا خودشه
از دیروز حتی ی کلمه باهاش حرف نزدم
خیلی از دستش ناراحتم خیلی
چندروز پیش گفتم برو چندکیلو گوشت بخر گفت حالا یکم داری صبرکن فعلا پول ندارم تاحقوق بدن بهم
گوشت نداشتیم فقط چند تیکه آبگوشتی داشتیم
الان فهمیدم شوهرم برا من فقط نداره ولی بفکر همه چیزو همه کس هست