امشب بله برونمه
۷ ساله منتظر این روز بودم
انقدر ذوق داشتم و خوشحال بودم
اما مامانم از دیروز سر بهونه های الکی و بیخود با بابام چند بار دعوا کرده و قهره
عادتشم هست وقتی با بابام قهر میکنه میشه دشمن منه بدبخت
الان اومدم بهش گفتم اینکارو نکن بیا آشتی کنید چرا اینجور میکنی
چرا عصاب منو خورد میکنید
جای اینکه با خوشحالی من خوشحال باشی میای ناراحتم میکنی
دیدم شروع کرد به گفتن دور نده به بابات از خونه میندازمش بیرون و ...
منم اومدم اتاق انقد گریه کردم
اونم ازونور نفرینم داره میکنه
میگه اگه خدا جواب منو از تو نگیره خدا نیست