سلام دوستان من خیلی داغونم... دوماهه پسرم سرفه میکنه. شش یا هفت دفعه سرفه هاش شدید شد و تنگی نفس گرفت. خیلی دلم براش میسوزه. دکتر بعد از دو ماه تشخیص داده که آسمه. دنیا برام تاریک شده. سینه ش خس خس میکنه و همش تنگی نفس داره. دارم دیوونه میشم. قبلا پر انرژی و فعال بود و من همش غر میزدم ولی الان همش بی حاله. عذاب وجدان دارم که چرا قبلا از شیطنتهاش و انرژی بالاش ناراضی بودم. دلم لک زده ورجه وورجه کنه. دارم دیوونه میشم نمیتونم جلو اشکام رو بگیرم. هر چی گریه میکنم اروم نمیشم. من خیلی بهش وابسته م. آرزومه دوباره بخنده بدون اینکه به سرفه بیفته
من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
دوباره اومدن خونه دیدنم شام از بیرون گرفتیم بهش برخورده بود توقع داشت خودم بایستم غذا بپزم 😂😂😂😂 ...
مرسی دستت درد نکنه که جیگرم خنک شد
خب بلند میشد ظرف میآورد بعد خودشم می شست
والا یه جاری داشتم جدا شده رفته الان ولی انقد ماه بود.من مریض میشدم برام پر پر میزد
من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.