2733
2734
عنوان

برای تو...♥️🐣

| مشاهده متن کامل بحث + 930 بازدید | 167 پست

اگه حالم خوبه فقط برای اینه که باید مواظب قلبت تو سینه م باشم...

اما دلم برات تنگ شده 

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

خاطرش جمع و دلش قرص و خيالش تخت است

هركه تسخير كند قلب تورا خوشبخت است . . .

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!
ببین نظرات اینجا خیلی خوبه ها ولی تهش ادم نیاز داره یه ادم متخصص بهش بگه چیکار کنه. من خودم هربار مساله اینجوری برام پیش میاد میرم سراغ دکترساینا. بیا اینم لینکش بعد تازه خیالمم راحته که اگر مشکلم حل نشه پولمو کامل برمیگردونن.



من تورو اندازه تموم آدمایی که دوستت ندارن؛

دوست دارم...

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!





از جنگ، از جدایی، دلم گرفت !

دلتنگ بازوان توئم🫂

صلح تن به تن...





چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!
2728

میگن عشقی که به گریه رسیده باشه هیچ وقت دروغ نبوده

من برات خیلی گریه کردم خیلی

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

لبخند تو خلاصه خوبی هاست...

بخند جانِ بداخلاقم بخند😁

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

‏داشتم به این فکر می‌کردم که این دنیا دیگه ارزش ادامه دادن نداره، تا اینکه یادم افتاد تو فریزر بستنی دارم


حالا بستنیمم خوردم دیگه وقتشه برگردی پیشم

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

به تو قول می‌دهم؛

در زندگی‌ ت شبی خواهد بود

که از شدت خوشحالی خوابت نمی‌برد

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!
2740

نگاه کردم و درخود همه تورا دیدم

تورا که جان خود میدانمت...

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

خلوت نشین خاطر دیوانه منی...

تو خوب مطلقی

من خوب‌ها را با تو میسنجم...

و تو همان قصه ی ناتمام و زیبای منی...

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

محبوب ‌من

اگر‌ روزی‌ از ‌تو‌ درباره ‌من‌ پرسیدند؛

زیاد ‌فکر ‌نکن !

مغرور ‌به‌ آنها بگو‌:

دوستم‌ دارد‌

خیلی ‌دوستم ‌دارد...!

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

دیدمت؛

چشم هایم مبهوت ماند

خندیدی؛

دلم خندید

بوسیدمت؛

قلبم به ساز عشق رقصید

سرانجام نگاهم کردی؛

و من جانم لرزید...

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!

من دیوانه تو هستم

اما چه کنم

که یک شهر جنونم به تو را انکار کرد...

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!


آرزو میکنم زندگی بعدی اگر وجود داشت

من نزدیک ترین دکمه به قلبت

رو محبوب ترین لباست باشم...

چه رفته است که صبحی دگر نمی آید؟ شب فراق به پایان مگر نمی آید؟ ... بغل کن مرا..چنان تنگ؛ که هیچکس نفهمد، زخم روی تن من بود یا تو!
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687