2737
2739
عنوان

یه بار رفته بودم قبرستون

1700 بازدید | 106 پست

یه زنو دیدم که زمینو کند و یه چیزی خاک کرد پاشد و دوان دوان رفت کنجکاو شدم رفتم اونطرف دیدم یه چیزی چال کرده با پام همینطور کندم دیدم دوتا عروسک پشت به هم که ضربدر زده بودن رو سی  نشون رو خاک کرده منم بازشون گردم رو سینشونم سوزن بود چند تا اونارم در آوردم  به نطرتون چی بود الان یه هو یادم افتاد ۵ سال میگذره از این موضوع اخه چرا باید اونجوری میکرد

😎😉😉😑😑


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حتمن بچهاش بودن مردن

🙂دیگه به این دنیا اعتمادی نیست،ارزوم اینه تو این سن مستقل شم دستم تو جیب خودم باشه،حتی اگه حقوقمم چندر غاز باشه،این دنیایه روز خوش بهم بدهکاره،کاش ی روزی ب خاسته هام برسم هعی😞تروخدا برام دعا کنید خیلی شرایطم سخته
2742
2738

قاطی اینجور چیزا نشید چرا دست میزنی آخه

در دل هر سیبی دانه ها محدودند در دل هر دانه سیبها نامحدود ،روزگاریست عجیب دانه باشیم نه سیب                                           طرف عینک نمیزد که نگن عینکیه جلوی پاشو ندید و خورد زمین از فردا بهش گفتن چلاق .... واسه ی خودتون زندگی کنین 🌱🌱🌱
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687