جای من بودین چه حالی بهتون دست میداد.
من یه دختر ۷سال و نیمه و یه پسر ۱۳ ماهه دارم. دیشب شوهرم برگشته بهم میگه قبلاً که خونه بابات نزدیک بود آخر هفتهها میرفتی خونشون یه شب میموندی، حالا که دوره دیگه نمیری، آدم نمیتونه یه نفسی بکشه. مردها نیاز به تنهایی و آرامش دارن...
خیلی جا خوردم. دلم شکست. با اینکه فشار اصلی بچهداری و کارهای خونه با منه. و واقعاً با تولد بچه دومم واقعاً دستتنها و خستهام، اون برمیگرده اینجوری میگه. نمیگم کمک نمیکنه ولی در مقابل کارهای من یک به دهه. من جوابشو دادم ولی توی دلم هنوز ناراحتم