نینیسایتیام
عضویت :
1400/02/22
زن
درج نشده است
قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند. هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند. داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز. پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز. يك ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات. تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات. گفت. من در طول عمرم گر زدم یک تهممتى. ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی. آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت براو. طفلكى هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو