تا مورد ضروری نباشه حرف نمیزنیم اصلا به روی خودش نمیاره ناراحتم یه تیکه اشغالم نگرفته دستش از در بیاد تو دلجویی کنه دلیل قهرو تو تاپیک قبل گفتم صبح دیگه طاقتم سر اومد بغلش کردم اونم بوسم کرد بعد پا شد انگار هیچی به هیچی
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
منو شوهرمم دعوای خیلی اساسی باهم کردیم چندروز پیش تولدم بود فک میکردم به بهانه تولدم هم که شده میاد از دلم درمیاره اما دریغ ازیه تبریک ساده اصلا به روی خودش نیاورد. وقتی سرکار بود من همش منتظر این بودم که ازدر با گل وکیک وکادو بیاد تو ولی اومد تو و گرفت خوابید و پاشد گفت شام کو پس ؟ من فک میکردم شام ازبیرون میگیره و توقع بیجایی بود پاشدم برنج کته کردم با تن ماهی خوردیم اونم رفت گرفت خوابید
منو شوهرمم دعوای خیلی اساسی باهم کردیم چندروز پیش تولدم بود فک میکردم به بهانه تولدم هم که شده میاد ...
وای چه بد الهی تو هم که شوهرت مثل مال منه خدایا دارم خفه میشم یعنی انقدر از حرف نزدنم خوشحاله؟اخه همیشه بهم میگه پر حرفی الان دلم خونه چرا دوسم نداره اصلا