برادرشوهرم با یه دختره اشنا شده توی شهرستان برا خودش بریده دوخته حتی حلقه گرفته و مهریه تعیین کرده اینکه کجا خونه و عروسی بگیرن هم مشخص کرده یهویی به ما خبر داده هیچکدوم دختره رو ندیدیم حتی مادرشوهرم
سنشون بالاست ،دختره هم انگار کل فامیلش رو خبر کرده که دارم ازدواج میکنم😐😐
حالا فک کنید فقط شوهرم و برادرش هستن با مادر پدر شوهرم و یه خالشون به عنوان بزرگتر هفته بعد قراره بریم شهرستان خونه دختره😐 من نفهمیدم خواستگاریه یا بعله برون
حالا دخترم که بزرگ هم هست خیر سرش با من دعوا کرد که چرا بهش گفتم با ما نیاد خواستگاری و مگه بچه بازیه
دخترم میگه مامانبزرگم یه بار دختره رو ندیده ولی طرف مطمئنن کل فامیلاش رو خبر کرده بیان وقتی حلقه گرفتن یعنی بعله برونه
اونوقت فقط من که تنها نوه ام اضافیم توی جمع که نباید بیام
دعوامون شد چهار تا حرف که تو نفهمی و بچه ایی میخوای الکی پاشی بیای مراسم زدم
لج کرد گفت من عمرااا اگر مراسم عقدش بعدا بیام
مطمئنمم سر حرفش هست و نمیاد
منم گفتم برام مهم نیست نیا بعدا عقد کردن لباس هم نیازی نیست بخرم برات
حالا بچه کوچیکمم نگه نمیداره میگه به من چه ، با خودت ببرش من میرم خونه داییم میمونم تو برو بعله برون نه ببخشید خواستگاری رسمی😐
مسخره میکنه که همه چی نمایشیه شما الکی میرید
هم راست میگه هم نمیگه
موندم چه غلطی کنم با این