اون Q رو نمیدونم چیه چون قبلا نبود و بعدها اضافه شده.
در مورد ترنسها (T) که خب مشخصه، شرایط سختی دارن و حتی خیلیاشون بعد از عمل هم زندگی عادی ندارن و دچار انزوا و افسردگی و بعضا خودکشی میشن. قطعا درکشون برای انسانهای عادی راحت نیست اما لااقل میشه همدلانه برخورد کرد و نمک روی زخمشون نپاشید. اونا ضرری به کسی نمیزنن و حتی تا جایی که دیدم صبور و مؤدبن و پر از مهر. خودشون در کالبدی که باهاش احساس بیگانگی دارن در رنجن و دیگه کاش جامعه رنجشون رو بیشتر نکنه. چون چیزی که هستن انتخاب خودشون نبوده و حتی تغییر جنسیتشون در این مملکت سختگیر یه مسئله قانونیه.
در مورد همجنسگراها (LG) دو تا مسئله وجود داره:
خیلیها انتخاب خودشون نبوده که همین عدم انتخاب هم دو حالت داره: یکیش اونیه که به طور ژنتیک و غریزی از اول این گرایش رو داشته و دومی کسی که در سن کم مورد تجاوز یا تعرض همجنس قرار گرفته و این مسئله براش نهادینه شده. خب به هر کدوم از این افراد خرده گرفته بشه یا سرزنش بشن منصفانه نیست.
اما توی ده سال اخیر در دنیا تعداد زیادی از افراد به سمت تجربه رابطه با همجنس کشیده شدن، در حالی که جزو دو گروه بالا نبودن و ذاتا همجنسگرا نیستن، بلکه صرفا همجنسبازن و دوست دارن هر چیزی رو تجربه کنن و لذت رابطه با دو جنس رو بچشن. این به نظرم خطرناکه و دنیا رو به سمت و سوی خوبی نبرده. اما بازم نظر خاصی در موردشون ندارن چون در دایره درک من نیستن. البته این مورد دوم فکر کنم در دسته بایسکشوآل (B) قرار میگیرن. متأسفانه دید خوبی نسبت به این گروه ندارم و ازشون حذر میکنم، اما در مورد گروه اول اینطور نیستم.
یه دیالوگ از یه فیلم بود که میگفت: انسان از هر چیزی که نتواند درکش کند وحشت دارد!
و به نظرم خیلی درسته و در مورد ما آدما صدق میکنه.
حتی در مورد چیزای جدید و پدیدههای نوظهور هم همینه.
همیشه برام سؤال بود که چرا آسکشوآلها در این دستهبندی نیستن؟ چون گرایش جنسی ندارن؟!