خیلی دوسش دارم.... اونم دوسم داره
خیلی به هم وابسته ایم.... زندگی خیلی خوبی داریم خیلی مرد خوبیه... عالیه منم با تمام وجودم میپرستمش.... با هم سختی ها رو پشت سر گذاشتیم... سروسامون گرفتیم.. بچه هامون هم دیگه تقریبا بزرگن... خوشحال بودم که سختی ها داره تموم میشه یه نفس راحت میکشیم... تو خونه ای که با سختی ساختیم با هم زندگی آروم وعاشقانه ای داریم وپا به پای هم پیر میشیم واز زندگی کنار هم لذت میبریم..... 😭😭 من 33 سالمه شوهرم 41...
ولی انگار همیشه اون جوری که دوست داری پیش نمیره.....من اوایل ازدواج خیلی لاغر بودم 40 کیلو... چاقی تنها آرزوم بود براش هر کاری کردم.... چون میدونستم شوهرم دوست داره چاق شم هرچند به روم نمیآورد ولی حس میکردم منم فقط میخاستم باب میلش باشم... چون واقعا عاشقش بودم.... چند سالی طول کشید تا به آرزوم رسیدم وچاق شدم.... از خدا خاستم به یه بهانه ای منو چاق کن تا شوهرم راضی باشه..... برای من چاق شدن معجزه بود چون به خاطر لاغری خیلی خجالت میکشیدم پیشش... بالاخره چاق شدم وهمه چی عالی بود تا چند ماه پیش که یهو قندم رفت بالا ومجبور شدم رژیم بگیرم تا قندم کنترل بشه... از وزن 75 رسیدم به 58 وروز به روز دارم لاغرتر میشم 😭 شوهرم با اینکه خیلی درکم میکنه ودلداریم میده ولی بعضی وقتا غیر مستقیم میفهمم که از لاغریم ناراحته ودوست نداره لاغر شم.... امروز میگفت تو روخدا یه کم غذا بخور یه جوری شدی. خیلی لاغر شدی منم اومدم تو اتاق خیلی گریه کردم.... دوست ندارم لاغر باشم متنفرم از لاغری 😭😭 دوست ندارم از اندامم ناراضی باشه.... میترسم تو دلش غصه بخوره واز لاغریم بدش بیاد.... میترسم لاغریم باعث بشه یهو از چشش بیفتم.... ولی بعدش اومد بغلم کرد گفت عشقمی... عزیزمی... گفت منظورم اینه غذا بخور که بدن وبنیه ات ضعیف نشه گفت معلومه دلم نمیخاد عشقم ضعیف باشه وغذا نخوره وروز به روز لاغرتر بشه.... ولی من که دست خودم نیست اگه بخام غذا بخورم قندم میره بالا.... اینجوری هم که وزنم داره میاد پایین..... خیلی سخته.... خیلی سخته..... من دیگه نمیتونم زندگی خوبی داشته باشم چون همش فکر میکنم شوهرم از لاغری بدش میاد دیگه باب میلش نیستم.... دارم زجر میکشم.... امیدوارم درکم کنید وراهکار بدین....