ما یک اشنایی داشتیم مرده ادم خوبی بود زنش خوشگل احترام بذارن به هم فقط مرده ظاهرا دچار مشکل شده بود نمی تونست کاری کنه عثبی میشد زنه رو میزد
یک مدت گذشت و گفت من خوب نمیشم میترسم کتک بزنم تو برام عزیزی بیا جدا شیم اما باز من حمایتت می کنم و اینا
جدا شدن بعد یک مدت مرده یهو به اذن پروردگار خوب شد (رفته بود دکتر ) رفت یک زن جدید گرفت و زرتی حامله اش کرد بچه کوچیکش از زنه سی سالش بود
انقدر خانمه غصه خورد که من این همه سال باهاش ساختم با بد و خوب و کم و زیادش هرچی بهش گفتم برو دکتر می گفت رفتم پرسیدم درمان نداره الان چجور خوب شد ؟