هیچ مشکلی ندارم تو زندگیم
شوهر مهربون پسر سالم و خوب عاشقشونم
خانواده گرم و صمیمی سقف بالاسر
چیزی نیست به خاطرش شکایت کنم
ولی چرا از درون احساس غم میکنم؟ احساس تنهایی
یه هفتس حال روحیم بهم خورده انگار ترسو و حساس شدم شبا بدتر میشم و اکثرا گریم میگیره
دلم میخواد از اعماق وجودم احساس شادی و سرزندگی کنم ولی نمیتونم تا نصف شب بیدارم و تا 2 3 ظهر خواب زندگیم بهم ریخته حوصله پسرمم زیاد ندارم
قبلا اینجوری نبودم ادم شادی بودم میگفتم میخندیدم
ولی الان همیشه یه بغضی ته گلومه که نمیزاره نفس عمیق بکشم ... میترسم اینا ناشکری باشه و خدا قهرش بگیره
چون با این حالم حال شوهرم و پسرمم بد داره میشه
ادم عصبی و حساس شدم که حوصلشونو ندارم
یکی کمکم کنه خوشبختی و شادی رو تو چی ببینم ؟
چرا حالم اینجوری شده