یه آقایه حدودا ۴۰ ساله بودش ایست قلبی کرده بود دکترا نامه فوتش و جواز دفنش رو هم صادر کرده بودن این بنده خدا همون روز که ایست قلبی کرده بودش بعداز ظهرش اینو دفن کرده بودن از غذا شب این نگهبان غسالخونه یه صداهایی میشنیده هنگامی تصادفی از کنار قبر این میگذره یهو صداهایی میشنوه انگار که با مشت بکوبن خودشم میترسه زنگ میزنه به کلانتری و خونوادش اینا از دادگاه جواز نبش قبر میگیرن میکنن میبینن بله طرف زنده شده و اینقدر که با مشت زده تموم انگشتاش زخمی شده بود بعدم دلش ترکیده بود یا از بی اکسیژنی خفه شده بود رو دقیق نمیدونم ولی فوت شده بود همون تو