عید ما رفتیم خونه مادرشوهرم
کله پاچه درست کرد همه رو برداشت گذاشت جلو شوهرم
من اصن لب نزدم هر چه اصرار کردن لب نزدم
خیلی خوشحالم از اون کارم چون حس میکنم برا خودم ارزش قائل شدم
یه وعدا دیگه هم مرغ شکم پر درست کردن بازم همینکار کرد اصن نخوردم ک خیلی تابلو بود همش میگفتن چرا نمیخوری و اینها
منم گفتم به جاریم مادر هروقت یه غذای خاص داره فقط میذاره جلو خودشون انگار ک ما نخورده ایم ما هفته ای یه بار شکم پر درست میکنیم برگشتم خونمون درست میکنم
سکوت سنگینی برقرار شد