من تو بهترین روزایی که باید میگذروندمو بچگی میکردم و غرق ناخونم و رنگ لاکم می بودم ناخونامو از ته کوتاه کردم و بیخیال تمام روزای صورتی شدم تو روزایی که میتونستم موهامو خوشگل کنم از زور عصبانیتو استرس همه رو قیچی کردم بدون خنده یه کفش آهنی پوشیدم که دنبال زندگیم بدوام و هرچیزی که الان نمیتونم داشته باشم ازش بگیرم....