دعوا کردن من چی
یادش بخیر سال نهم یکی ع بچه های کلاس هشتم خیلی سس بود مث سگ هم ع من میترسید چون چنبار سرشو زده بودم ع تخته کلاس،اون موقع هم تسبیه دستم مینداختم، خلاصه همه بچه ها منو میشناختن و حضرت کراش هم بودم بخاطر موهای پسرونم🤣یبار اذیت میکرد یکی گف دیا بیا بین این بار اذیت کرد ینی رید ت خودش وقتی دید منو