2777
2789
یه بارم رفته بودم wc مهمونی بودم بعد که میخواستم بیام بیرون در واز نمیشد منم شروع کردم به هوار زدن ک ...

🤣🤣🤣🤣😅

دو صد گفتار نیم کردار نباشد کردار نیکو کن گفتار نیکو هنر نیست 🍃🌿☘ همه عالم تن است و ایران دل 💚🤍❤

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



وا چقدر حیص بود مسئوله    

ببین اینا رو بنویسم که بخونی خنده دار نیست. باید تو موقعیتش باشی که قشنگ ببینی.🤣

ده سال گذشته هنوزم من و دوستام وقتی دور هم جمع میشیم به خاطرات اون اردو میخندیم. 

دو صد گفتار نیم کردار نباشد کردار نیکو کن گفتار نیکو هنر نیست 🍃🌿☘ همه عالم تن است و ایران دل 💚🤍❤

یه روز رفته بودیم خونه مادرشوهردعوتمون کرده بودهمه ی عروساودخترودامادشوبرای شام، ماهاهممون بچه هامون کوچیک بودن اونموقع جاریم یه زنه بی نهایت بی خیاله وزودترازمارفته بودکمک کنه وقتی مارفتیم همه بودن دختره جاریمم حدودیکی دوسالش بودتازه تندراه میرفت وخوشحال بوداینونمیشدنشوند، سفره روانداختیم هی میومدوسط سفره میدوییدتااینکه جاریم بهش تواتاق خواب اسباب بازی دادواونم نشست ومشغول بازی بااسباب بازی شد...وسط شام بودیم همه نشسته بودیم مشغول خوردن جاتون خالی قرمه سبزی باگوشته تازه بودهمه شدیدمشغول بودن که یهودختره جاریم ازاتاق اومددوییدتوسفره که ازاونورش بره آشپزخونه که دیدیم چشب پوشکش یه طرفش بازه یه چیزافتادتوسفره همه بادهنه بازوپرازغذابه اون چیزنگاه میکردیم دیدیم یه تیکه پی پی اندازه ی بندانگشت افتاده توسفره 😐نمیتونم بگم چه حالی شدیم فقط یادمه هرچی تودهنم بودبزورقورت دادم کلی آب خوردم تارفت پایین تاچندساعت حالت اوق زدن داشتم همه هم مثله من همون لحظه پراکنده شدن تمام غذاهاتوبشقاباموندوهرکی به یه بهانه ای رفت خونش، من آخرسرموندم یکم کمک کردم جاریمم بودگفت مگه دسته منه بچه س دیگه یبوست داشت یهوپی پی کردچسبه پوشکشم همون موقع که کشیدینش ازسفره بیادبیرون ازپوشکش کشیدین چسبش شل شده بازشده.. به همین راحتی هیچ اتفاقیم نیفتاده همه هم خوب وخوش وخندون رفتن خونه هاشون جاریمم مادره نمونه ایه فکربددرموردش نکنیدخدایی نکرده پی پیه دیگه دسته بچه نیست شایددفعه ی بعدبیفته توغذا😐

یه بار دیگم با دوستم رفته بودیم خرید رفتیم تو یه مغازه لباس فروشی من رفتم لباسای طبقه بالای مغازه رو ببینم داشتم برا خودم میچرخیدم  دوستم پایین بود گفت بیا پایین این لباسرو ببین منم خواستم سریع بیام پایین خوردم زمین کله ملق زنان پهن زمین شدم😂 هرکی تو مغازه بود داشت بمن نگاه میکرد🥲منم سریع پا شدم بعد پام درد گرفته بود و ازونجایی که آبرو برام نمونده بود به دوستم گفتم بیا سریع بریم بیرون بعد یهو پام پیچ خورد دوباره داشتم میوفتادم لباس دوستمو گرفتم تا نیوفتم دوستمم بامن افتاد و همجام بشدت درد گرفت😂😂😂خلاصه با بدبختی پاشیدیم با سرعت نور زدیم بیرون 💔💔😂

خدایا سپاسگزارم ❤️

زمانه ما شلوارا ازین کش های راه راه بودورنگی اگه خیلیایادشون باشه اونارومیدوختن به شلوار ازهمونا که باهاشم کش بازی میکردیم خب... سه تاخاطره دارم ازشلوار

یکیش مربوط میشه به دوم دبستان.. برای روزبهداشت گفته بودن نقاشی بکشیدبه بهترین نقاشی وسایل بهداشتی مثل خمیردندون ومسواک صابون ازونایی که توقوطی پلاستیکی بودوحوله میدادن منم نقاشیم خوب بودوبرنده شدم همونروزصبحش به مامانم گفته بودم نمیدونم چراشلوارم برام گشادشده مامانمم نگاه کرددیدکشش دررفته منم دیرم شده بودمامانم یه سنجاق زدبه کمره شلوارم گفت امروزو برووقتی برگشتی میدوزمش، رفتم مدرسه روزبهداشت بودجشن گرفتن ومنوصداکردن که برم بالای سکوکه جایزموبدن همه ی ناظماومدیرومعاون ومعلماومربی بهداشت وتمام بچه هاومستخدمای مدرسه که مردبودن همه بودن تادوپله رفتم بالاکه برم روی سکویهوشلوارم افتادزمین کل مدرسه رفت روهواازخنده منم شلوارموبادوتادستم گرفتم دوییدم توراهروی مدرسه.. 

خاطره ی بعدیم مربوط به کش بازیه من چون خیلی کش بازی میکردم خشتکای شلوارام مدام پاره میشه یه روزکه مامانم نبودخشتکم روبدوزه خودم برای اولین بارسوزن نخ گرفتم دستم شروع کردم به دوختنه خشتکم بانخه لحاف دوزی خلاصه هرجوری بوددوختم ونخه اضافشوازوسط گرده زدم وقتی رفتم بازی کنم دیدم کشه بازیمون روخیلی گره زدن چون کشش بدبوده هی پاره میشده دوستام هی کشاروبهم وصل میکردن وگره میزدن وقتی نوبتم شد10تابایدمیپریدم هنوزچندتانرفته بودم یهواومدم بپرم بالابپرم روکشه بغلی دیدم مثل یویو میرم بالامیام پایین همونجا... نگونخه خشتکم به گره ی کش گیرکرده هرچی میپرم نمیشه دوستام انقدرکشوکشیدن که ازخشتکم جداشد😀

یه دوست داشتم شوخی های بدمیکردیه روزاومدخونمون پسرعموهامم بودن رفتیم بالاپشت بوم پسرعموم گفت هرچی جرات کنه ازنردبون بره بالابره بالای دیواربراش فلافل میخرم اونموقعم تازه فلافل اومده بودمن خیلی دوس داشتم بخورم، بخاطرهمین رفتم بالا یهوتونرده ی آخردوستم پریدشلوارموکشیدپایین، من هم هول بودم نیفتم هم ازخنده های پسرعموهام وازخجالت  عصبی شده بودم بابدبختی پریدم پایینوشلوارموکشیدم بالا

آهان یه خاطره ام یادم افتادکه خیلی بهش خندیدیم.. 

یه روزمنودوستام داشتیم میرفتیم دبیرستان که یهوصدای جیغ وداده بچه مدرسه ای هااومدبرگشتیم دیدیم یه مرده نسبتا پیر چیزشوگرفته دستش میدوئه دنباله همه که فرارنکنیدبیایدبخوریدش 😂😂ماهم تادیدیم اوضاع خیطه مثله اسب میدوییدیم 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792