2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من بیشتر کارای تابلو انجام دادم 😂

دوستم کراش زده میگه یه جور نگاه کن طرف نبینه منم نگاه کردم اونم چیی تابلو حواسم نبود گفتم اینههههه اونم نتونست خودشو جمع کنه و زد زیر خنده دوتایی خوردیم زمین 😂

هدف یعنی موفقیت تمام روزو شب و تلاش کنی و به چیزی که میخوای برسی بس تمام تلاشتو بکن رفیق❤️خبببب از انگیزشی بیایم بیرون بنده عاشق پزشکیم همه میگن نمیشه مرغم یه پا داره من که میگم میشه 😂😁نشدم فدا سرم پشت کنکور میمونم 😁😂ادم کم حوصله ایم بحث و دعوا اینجور چیزا به من نمیاد اگه مخالف نظرم هستی ریپ نزن اینجا هممون فقط یه اسم کاربریم

یه بار بچه تر که بودم رو ی پسری کراش بودم جلو در آسانسور وایساده بود پامو کوبیدم رو زمین گفتم پخخخخ باخودم گفتم الان میترسه میمیرم از خنده بعد دیدم برگشت ریلکس نگام کرد باهم سوار آسانسور شدیم تا همکف داشت به قیافه عن شده ی من تو تو دلش میخندید ینی بدجور ضایه شدم اصلا اخه اصن نمیتونست منو ببینه نمیدونم چقد ریلکس بود

ترم اول دانشگاه استاد ریاضیمون خیلی شوخ بود ، خدایی مرد خوبی بود و اینکه بگی هیز بود یا حرفاش منظور دار نه.

یه بار بعد کلاس توی راهرو هی ماه راه افتادیم دنبال استاد و غر نیزدیم راجع به درس و امتحان ، یهو زد رو شونه دوستم گفتم عین ننه خدا بیامرزمی چقد غر میرنی🤣🤣🤣🤣 یعنی جاتون خالی ترکیدیم از خنده ، فقط باید اونجا بودین و میمیک صورتشونو میدیدین. دوستم که کلا تو شوک بود که چرا بهش دست زد

دو صد گفتار نیم کردار نباشد کردار نیکو کن گفتار نیکو هنر نیست 🍃🌿☘ همه عالم تن است و ایران دل 💚🤍❤

یه بار دبیرستان رفتیم اردو ، مدیرمون خییییییلی زن چاقی بود و سینه هاش اندازه ما بود . باسن بزرگیم داشت.

اونجایی که رفته بودیم مسئولش یه مرد ۶۵ ساله بود ، آغا این از اول تا آخرش کنار مدیر ما نشسته بود و زل زده بود به سینه های مدیر، کلا انگار با سینه هاش حرف میزد ن خودش. مدیرم اومد جلوش دراز کشید  . یعنی اکیپ ما فقط نشسته بودیم اینا رو زیر نظر گرفته بودیم . پیرمرده از دورم یواشکی باسن مدیرمونو دید میزد🤣🤣🤣

دو صد گفتار نیم کردار نباشد کردار نیکو کن گفتار نیکو هنر نیست 🍃🌿☘ همه عالم تن است و ایران دل 💚🤍❤

یه بارم رفته بودم wc مهمونی بودم بعد که میخواستم بیام بیرون در واز نمیشد منم شروع کردم به هوار زدن کوبیدن به در این چیزا 😂 میگفتم کمککککککک تروخداااا کمککککمم کنیپددد دررر وا نمیشههه یا ابلفضلللللللل 😂در دستشویی مثل اینکه مشکل داشت یکم سخت واز میشد صاحب مهمونی اومد درو واز کرد همه داشتن چپ چپ بهم نگاه میکردن😂😂مامانمم اون ته داشت اروم بهم فحش میداد💔 انقدددددد خجالت کشیدم😂😂🥲🥲

خدایا سپاسگزارم ❤️
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز