2777
2789
عنوان

تقاصم را سبکتر کن گناهم را نمیدانم!!!!

| مشاهده متن کامل بحث + 22100 بازدید | 139 پست
منظور من از همه این حرفا اینه که برای نود و نه درصد ادما این مسائل پیش میاد، مهم برخورد با این قضیه اس، بهتره که دیگه همه چیز رو تموم کنین، همون جور که تو تموم کردی اونم تموم کرده، دیگه هم بهش فکر نکنین
الانم میگم با هم تنهایی برین یه محیط جدید تا دیگه این افکار اذیتتون نکنه ،درسته زمان میبره اما اگه ارامش فکری داشته باشین این زمان کوتاه تر میشه، تو هم وقتی برگشتی سعی کن فعالیتت رو بیشتر کنی تا وقت خالی کمتری داشته باشی، یه کم هم همدیگه رو درک کنین، هر جفتتون به تنوع و تغییر نیاز داشتین، اشکالی نداره، دنیا به اخر نرسیده که، میتونین دوباره همه چیز رو از نو شروع کنین، با روحیه خوب و قوی، هیچ وقت هم اجازه نده افکار بد و منفی زندگی رو که به سختی ساختی از بین ببره، به جاش زندگیت رو بهتر کن افکار منفی رو بریز دور، تو شاد باشی دنیا هم به روت میخنده، پس تمرین کن شاد بودن رو

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


مرسی شبنم جون که وقت میزاری میای برام مینویسی.
امشب عروسی دوستش دعوتیم .موقعی که مثلا با هم قهر بودیم گفته بود خودش تنها میره ولی الان زنگ زد گفت خودتو خوشگل کن که امشب میخوایم بریم برقصیم!
خوشحالم که اینجوری شد.چون الان حداقل میدونم که پشیمونه و با این کاراش میخواد بهم نشون بده.چون غرورش اجازه نمیده به زبون بیاره.
خیلی خیلی هم خوشحالم که اینجا اومدم باهاتون درد دل کردم و دیگه سراغ اون نرفتم.البته از اول هم میخواستم فقط اینجا با شماها حرف بزنم ولی اون موقع نی نی سایت فیلتر بود.

در ضمن شبنم جون من قبول دارم که خطا کردم ولی خطای من فقط در حد درد دل کردن بود.هیچ پیشنهادی هم از طرف اون آقا نشد.من شاید واسه شنیدن حرفاش لحظه شماری میکردم ولی هیچ احساس دیگه ای رو به خودم راه ندادم.تو اون لحظه هایی که با اون حرف میزدم فقط خوبی های شوهرم جلوی چشمم می اومد.
ولی شوهر من داشت به اون خانوم پیشنهاد میداد و اون قبول نمیکرد.
تازه دیشبم گفت که آره به اون شماره زنگ زدم ولی از طرف یکی از دوستام صحبت کردم.اون خودش روش نمیشده.
(حالا منم مثلا باور کردم و بهش اعتماد کردم.)
خلاصه فعلا که اینجوری تموم شد.
تا ببینم خدا چی برامون میخواد.
مدارا میکنم وقتی که تو میری
میدونم با یه حس تازه درگیری
مشاورا هیچ ترفند خاصی ندارن هی میگن به روش نیار مهربون باش اما مگه میشه ببین اول گمان خوب بزن که بتونی باهاش خوب تا کنی بعدشم اگه نشد یعنی خیلی تابلو بود و می خواستی زندگی کنی باید مثل یه مادر باشی یعنی ببخشی و یادت نیاد خیلی سخته
مارال جون از این فرصت پیش اومده به خوبی استفاده کن....حسابی به خودت برس و خودتو خوشگل کن...تو مهمونی هم مدام با شوهرت باش و باهاش برقص و فرصت کردی یه بوس کوچولو هم ازش بکن...برای امشب هم برنامه ریزی کن واسه عشق بازی باهاش..بذار بفهمه که وقتی خوب میشه تو بهش پاداش میدی...مردها رو باید اینطوری تربیت کرد...الان میفهمه چون ازت معذرت خواسته و باهات مهربون شده تو هم باهاش خوب و مهربونی و دوستش داری..امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید. بوس
yesterday you said tomorrow....just do it
مرسی عزیزان.
دیشب جاتون خالی خیلی گذشت.
همه چیز خیلی خوب پیش میره.
فقط یه سوال داشتم شماها هر چند وقت یه بار با شوشو خونه ماماناتون میرین؟
اگه شوشو نیاد چیکار میکنین؟ناراحت میشین یا خودتون میرین؟
مدارا میکنم وقتی که تو میری
میدونم با یه حس تازه درگیری
مارال خیلی خوشحالم که عروسی به هر دوتون خوش گذشته. همینطوری ادامه بده.کوچکترین حرف و یا اشاره ای که میدونی دوباره میبرتتون به نقطه صفر نکنی ها...
مطمئن باش گذشت زمان همه چیز رو درست میکنه و خودبخود این روزها رو فراموش میکنی و دوباره اعتمادت برمیگرده.به شرطی که خودت بخواهی.
عزیزم حالا فورا سعی نکن همه چیز رو درست کنی. به نظر من فعلا مجبورش نکن خونه مامانت باهات بیاد.حتی به نظر من اگه برات ممکنه یه مدتی خودت هم نرو. پیش شوهرت بمون تا نزدیک هم باشید و بتونید به هم محبت کنید. بعدش هم مثل روال قبل که میرفتی برو.اصلا بهش اصرار نکن باهات بیاد. وقتی بعد از مدتی همه چیز بینتون خوب شد خودش باهات میاد. او تو رو بخواد خانواده ت هم خواهد خواست. پس فعلا اون موضوع رو پیش نکش.
salam maral joon hameye commentaro az page 1 ta akhar khondam avalesh kheili narahat shodam chon hameye ma khanomha tajrobeye moshabeh dashtim hala shayad modelesh ya shedatesh fargh mikone ama chizi ke moheme ine ke ma tonestim zendegimono nejat bedim ya taslim shodimo shekast khordim
manam ghablan yebarto sharayete to bodam mifahmamet veli chon kamseno sal bodamo bitajrobe shekast khordam ama mohem ine ke alan bagozashte salha bekhodam omado fahmidam ke:MA ZANA MOSTAHAGHE BARANDE BODANIM,VA BAYAD BAYADDDD MOVAFAGH BESHIM chon haghe elahimone pas ghavi bash va ba SIASAT zendegito nejat bede chon haghete......shekast ya pirozi entekhabesh ba khode mast....be omide behtar shodane zendegie hamamon
manam ghablan yebarto sharayete to bodam mifahmamet veli chon kamseno sal bodamo bitajrobe shekast khordam ama mohem ine ke alan bagozashte salha bekhodam omado fahmidam ke:MA ZANA MOSTAHAGHE BARANDE BODANIM,VA BAYAD BAYADDDD MOVAFAGH BESHIM chon haghe elahimone pas ghavi bash va ba SIASAT zendegito nejat bede chon haghete......shekast ya pirozi entekhabesh ba khode mast....be omide behtar shodane zendegie hamamon
سلام به دوستای گلم.
فرشته و nancy عزیز ازتون ممنونم.

خوشبختانه اون مشکل هم حل شد.
جمعه صبح چون پسرمون از شب قبل پیش مامانم بود بهش گفتم که ناهار بریم اونجا.مامان زنگ زد دعوت کرد.گفت نه نمیریم.بعدا میریم دنبال بچه.
راستش رو بگم خیلی ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم.اونم فهمید که ناراحت شدم.
خلاصه ناهار رو دوتایی رفتیم بیرون و بعدش چون جایی کار داشت منو گذاشت خونه مامانم.بهش گفتم غروب بیاد که بریم خونه.
غروب شد دیدم خبری نشد ازش.
1 ساعت بعد اومد و در کمال تعجب دیدم داره میاد تو.گفت شام میخوریم میریم.
اومد نشست گفتیم وخندیدیم و بعد از شام اومدیم خونه.
خلاصه این معضل هم خدارو شکر حل شد.به لطف همه شما عزیزان.
امیدوارم شما هم هیچ وقت تو زندگی غم نبینین.
برام دعا کنید هر چه زودتر با بی اعتمادی گذشته کنار بیام.
مدارا میکنم وقتی که تو میری
میدونم با یه حس تازه درگیری
سلام مارال جون خدارو شکر می بینم که اوضاع خیلی خوب شده خیلی خوشحالم. فقط دورادور بازم موبایلش رو

کنترل کن. اگه خدایی نکرده بازم موردی دیدی دوباره از کوره در نرو و همه چیز رو خراب نکن. این رو بر اساس تجربه

می گم . در مورد خودم وقتی که زندگی حسابی شیرین شده بود. تو یه سایت دوست یابی شوشو رو دیدم

باوجودیکه خیلی وقت بود غیرفعال بود خودم باعث شدم که دوباره راه بیافته و ازم شماره خواست و در کمال ناباوری

شمارش رو گذاشت. اما هرگز به روش نیاوردم خوب قبلا معتاد این کار بوده نمی شد ازش توقع داشت.
مارال خیلی خوشحالم.بهت تبریک میگم. دیدی تو تونستی همه چیز رو درست کنی. چقدر کار خوبی کردی که بهش اصرار نکردی بیاد خونه مادرت. چقدر کار خوبی کردی گفت نریم عصبانی نشدی. خیلی هم خوب بوده نهار رو با هم خوردید و 2 تا گپ زدید.
اما با احترام زیادی که برای ساره جون قائلم با نظرش فعلا مخالفم. به نظر من مدتی چک نکن موبایلش رو. البته اگه میتونی ارامش داشته باشی و همش خود خوری نکنی که حالا چی تو موبایلشه و کی زنگ زد و کی مسیج داد. اگه میتونی بزار یه مدت ارامش داشته باشی. اگه خدای نکرده قرار باشه کاری بکنه باز هم میفهمی. بزار از طرفت خیالش راحت باشه. بدونه که بهش اطمینان پیدا کردی. اونوقت حتی اگه بخواد کاری هم بکنه وجدانش نمیزاره. به قول خودش و چیزایی که خودت نوشتی او محبت و شور و شوق تو رو میخواد. میخواد با انرژی باشی. وقتی همونجوری که خودش میخواد باشی دیگه دلیلی برای خطا نیست. تو به خودت و رفتار و کردار خودت برس او رو هم بزار به حال خودش یه مدت کوتاه مثلا 10 روزه.
امیدوارم موفق باشید و خوشبخت.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز