و در پایان...دلم فریاد بود ، در نگاهم اشک ، در گلویم بغض اما بلند تر از همه میخندیدم!! یه چیزایی نمیشه دیگه ...ما هم ولش کردیم گذاشتیم که نشه ... شاید بعدا شد یا شاید به جاش یه چیزای دیگه شد 🙂 نمیدونم ، ولی ای کاش می شد... ...۱۴۰۳/۳/۱۹🚶درسته شد تجربه ولی نه قلبی موند ، نه حسی ، نه ذوقی!!!!🖤میخواست گریه نکند اما جنازهاش در رودخانهی اتاقش پیدا شد.🙃 فقط با من نمی شد؟! ...